Chapter 5

1K 331 32
                                    

چانیول حاضر بود قسم بخوره که دست کم ۵ بار کوله پشتیشو چک کرده ولی گوشیش توی جیب جلویی اون کوله مشکی نبوده !

ولی حالا ، به طور معجزه آسایی وقتی در کلبشو باز کرد و همراه کیونگ و کای وارد اتاق شد کیونگ تونست تو ثانیه اول گوشیو پیدا کنه و با گفتن جمله "احمق خودت گذاشتیش تو این زیپ!" گوشیو به سینش کوبید و خودشو کنار دوست پسرش روی تخت پرت کرد .

کای هیچ مشکل قلبی نداشت اما وقتی میترسید به طور عجیبی ضربان قلبش بالا میرفت و دست و پاهاش شل میشد و حتی بارها غش کرده بود و کارش به بیمارستان کشیده شده بود ! به همین خاطر هیچ وقت فیلم ترسناک نمیدید ، تو شهربازی سراغ بازی های خطرناک نمیرفت و کلا از چیزایی که میترسوندش دوری میکرد و حتی رمان با ژانر ترسناک رو هم ویرایش نمیکرد ! اما اونروز به حدی ترسیده بود که وقتی وارد کلبه چانیول شد حس کرد بیشتر از این نمیکشه و خودشو انداخت رو تخت تا یه وقت غش نکنه !

#ازت متنفرم پارک چانیول !

یک دفعه داد زد و باعث شد کیونگسو که کنارش دراز کشیده بود و چانیول که داشت چمدوناشو باز میکرد با ترس برگردن سمتش و کیونگ تازه متوجه رنگ پریده دوست پسرش شد و با ترس رو تخت نیم خیز شد و با تکیه دادن به دست چپش خم شد روی صورت کای

=حالت خوبه ؟ فشارت افتاده ؟

کای با چشمای بسته سرشو بالا پایین کرد و خودشو بالا تر کشید و سرشو رو بالشت گذاشت

#خوبم سو ... الان آروم میشم

چانیول با نگرانی به کای خیره شد و بعد از خوردن قرص سردردش سمت دوست چندین و چند سالش رفت و لبه تخت نشست .

آروم دستشو روی موهای جلوی صورت کای که پخش و پلا شده بودن کشید و بعد همونجارو بوسید و باعث شد پسر شکلاتی لبخند بزنه و دست چانیول که حالا رو شونه ی خودش بود رو محکم گرفت ، اینکارشون باعث شد کیونگ با لبخندی که سعی داشت از دو پسر دیگه قایم کنه از رو تخت بلند بشه

=بسه دیگه ! باز بهتون رو دادم رومنس راه انداختین ؟!

یه اخم مصنوعی کرد و برگشت سمت چمدونای چانیول و شروع کرد به چیدن لباساش توی کمد و پشت به چانیول به حرف اومد

=نگفتی چی شد این چند ساعت

چانیول که همچنان دست چپش تو دست راست کای بود برگشت سمت کیونگسو که پشت بهش بود و تمام اتفاقاتو تعریف کرد . بعد از تموم شدن حرفش کای خودشو روی تخت بالا کشید و به تاجی تخت تکیه داد و فشار خفیفی به دست پسر بلندتر وارد کرد

#الان حالت خوبه ؟

چانیول لبخند کیوت و چال داری زد و سرشو بالا پایین کرد و دوباره برگشت سمت کیونگ

-ولشون کن سو ... بیا بریم بیرون از طبیعت لذت ببریم

پسر جراح بعد از آویزون کردن هودی مشکی رنگی روی جالباسی اونو تو کمد گذاشت و برگشت سمت دوپسر دیگه که همچنان دست در دست هم بودن و سرشو بالا پایین کرد

Heaven Garden 🏡Where stories live. Discover now