+چان تولدت کیه ؟ تو بیوگرافیت خونده بودما ولی یادم نمیاد
دوروز بعد از مریضی چانیول درحالی که بکهیون دیگه دلش میخواست از غرغرا و امر و نهی کردنای دوست پسر لوسش گریه کنه! توی خونه پسر کوچیکتر نشسته بودن و بکهیون سرشو روی پای چانیول گذاشته بود و پسر نویسنده هم خیره به صورت بی نقصش موهاشو نوازش میکرد
-آخر این ماه
+چی ؟
بکهیون با چشمای گرد شده و صدایی بلندتر از حالت عادی پرسید و چانیول بیصدا خندید
-چی یعنی چی ؟ آخر این ماه تولدمه دیگه !
بکهیون حرفی نزد و توی سرش حساب کرد که تا آخر ماه چقدر مونده و بعد از اینکه فهمید تقریبا کمتر از دوهفته تا تولد دوست پسرش مونده تقریبا یه سکته ریزو رد کرد و قیافه شوکه شدش چانیولو به خنده انداخت
-هی چرا اینجوری شدی ؟
+آخه..آخه دوهفته دیگه تولدته
با چشمای گرد شده گفت و چانیول با خنده سرشو بالا پایین کرد
-آره ... میتونی به عنوان کادو یه کیک خوشمزه و شکلاتی برام درست کنی و بعدم ببوسیم ... ولی تاکید میکنم که شکلاتی باشه ! اصن بلدی کیک بپزی ؟
بکهیون چشم غره ای بهش رفت و یه تای ابروشو بالا انداخت
+معلومه که بلدم ! خوشمزه ترین کیک تولدی که تو عمرت خوردیو برات درست میکنم
چانیول لبخندی زد و سرشو بالا پایین کرد
-قبوله .. راستی تولد خودت کیه ؟
بکهیون دستشو تو هوا تکون داد و یه تیکه از موز توی بشقابو که روی شکمش بود با چنگال گذاشت تو دهن چانیول
+اوووو شیش ماه دیگس !
چانیول در حالی که از توجه بکهیون لذت میبرد با انگشتاش حساب کرد
-مِی ؟
+آره شیش می ... روز حوصله سر بریه
بکهیون با حالتی خنثی خیره به سقف گفت و باعث شد چانیول با گیجی اخم کنه
-چرا حوصله سر بر ؟
+یعنی تصور کن ... مسافرخونه پر آدمه اما هیچکدوم از اون آدما نمیدونن تولد صاحب اونجاس و اون مجبوره خودش به خودش تولدشو تبریک بگه ... بدون اینکه انتظار داشته باشه کسی بغلش کنه ، بهش کیک بده ، براش کادو بخره .. از پیام تبریک روانپزشکش خوشحال میشه و با خودش میگه حداقل یه نفر منو یادشه .... اونم درحالی که یه زمانی همه ی آدمای باارزش زندگیش تو اون روز تمام این کارهارو براش میکردن ... حوصله سر بره دیگه
غم زیادی تو جمله های بکهیون بود . چانیول چند لحظه خودشو جای بکهیون گذاشت و دید نمیتونه درکش کنه . اون نه تنها تبریک اعضای خانوادشو داشت بلکه تبریک هزاران آدمی رو داشت که حتی نمیشناختشون ! بکهیون چقدر تنها بود .
ESTÁS LEYENDO
Heaven Garden 🏡
Fanficاگر از پارک چانیول ، نویسنده جوان و مشهور کره ای بپرسین -به نظرت بهشت چه جور جاییه ؟ اون قطعا بهتون جواب میده : -جایی که کلبه های چوبی و کوچیک داره ، دور تا دورش رو درخت پوشونده ، به دریا نزدیکه و میشه تو ساحلش روی نیمکت های چوبی نشست و غذاهای خوشم...