#خب همه متوجه شدن ؟
جونگین از افراد گروهش و کارآموزها پرسید و وقتی 'بله' دست جمعیشونو شنید لبخندی زد و با گفتن خسته نباشید رفت سمت دفتر شخصیش تا وسایلشو جمع کنه و از کمپانی خارج بشه
بحث امروزش با مدیر شین انقدر بهش انرژی داده بود که میتونست چهار روز بیدار بمونه ! شاید با خودتون بگین همچین کار عجیبی نمیکنه اما برای کسی که خواب براش از غذا ، گوشی ، اینترنت ، اکسیژن و هرچیزی البته بجز عشق اول و آخرش یعنی کیونگسو مهم تره چهار روز بیدار موندن سخت ترین کار زندگیشه !
با برداشتن گوشی و سوییچ ماشینش از روی میز کار بزرگ و پهنش همه چیزو چک کرد و وقتی مشکلی ندید چراغارو خاموش کرد و از اتاق خارج شد
سوار ماشینش شد و خواست بره خونه که با فکر به کیونگسو نظرش عوض شد . شیفت دوست پسرش تا یک ساعت دیگه تموم میشد و از اونجایی که جونگین همیشه دلتنگ پنگوئن عصبانیش بود تصمیم گرفت بره دنبالش تا باهم به خونه برگردن .
از کمپانی تا بیمارستانی که کیونگ توش کار میکرد حدودا یک ربع فاصله بود و جونگین درحالی که با آهنگای شادی که پخش میشدن مدام وول میخورد در عرض کمتر از ده دقیقه به مقصدش رسید . خب اون واقعا راننده افتضاحی بود و اینکه هنوز هم زنده بود احتمالا یه ارتباطی با معجزات داشت !
داشت وارد لابی بیمارستان میشد که کیونگو با روپوش سفیدش دید . به نظر جونگین هیچ منظره ای زیباتر از کیونگسوی روپوش پوشیده نبود . با لبخند به سمتش رفت و وقتی دید سرش پایینه و متوجه اطرافش نیست بی هوا بغلش کرد و باعث شد پسری که تو یه عالم دیگه بود داد ترسیده ای بکشه
#خسته نباشی عشق اول و آخرم
جونگین همونطور که محکم کیونگو به خودش فشار میداد با لبخند و لحن کیوتی گفت و باعث شد لبخند به لب دکتری که از خستگی رسما نیمه هوشیار بود بیاد
=توام خسته نباشی ... امروز چیکارا کردی ؟
#امروز عجب روزی بود کیونگی !
جونگین با ذوق گفت و از دوست پسرش فاصله گرفت
=مگه چی شد ؟
#بریم خونه تا تعریف کنم
=نه الان نمیشه .. باید بمونم شاید صدام کنن .. هنوز شیفتم تموم نشده
جونگین با نیشخند دستای پسر کوچیکترو که توی جیبای روپوش سفیدش بودن جلو کشید و بدون در اوردنشون از تو روپوش مخصوص دستای خودشم داخل جیب برد و دوتا دست ظریف دوست پسرشو گرفت . اینکارش باعث شد تو فاصله ی ناچیزی از هم قرار بگیرن و کیونگ با چشمای گرد شده به اطرافشون نگاه کنه . میدونست قصد دوست پسر شکلاتیش اینه که اذیتش کنه و اون باید سعی میکرد خونسرد بمونه اما خب کیم جونگین بدنیا اومده بود تا دو کیونگسورو در هر حالتی پیشبینی کنه و کیونگ هیچوقت مخالف افکار دوست پسرش عمل نمیکرد .. متاسفانه !
YOU ARE READING
Heaven Garden 🏡
Fanfictionاگر از پارک چانیول ، نویسنده جوان و مشهور کره ای بپرسین -به نظرت بهشت چه جور جاییه ؟ اون قطعا بهتون جواب میده : -جایی که کلبه های چوبی و کوچیک داره ، دور تا دورش رو درخت پوشونده ، به دریا نزدیکه و میشه تو ساحلش روی نیمکت های چوبی نشست و غذاهای خوشم...