لبخند بکهیون داشت مستقیما روی قلب چانیول اثر میزاشت و چنان آرامشی به قلبش تزریق میکرد که خود چان حس میکرد الان قلبش از تعجب می ایسته ! قلب پرکار چانیول به این حجم از آروم تپیدن عادت نداشت و شوک شده بود ! ولی فقط اون نبود ، مغز همیشه شلوغش هم خالی شده بود و یه لبخند مستطیلی درخشان درست وسطش قرار گرفته بود بدون هیچ چیز اضافه ای ! و چانیول کاملا ارور مغزش رو که جمله ی "این آرامشه جسمی و روحی منطقی نیست!" آژیر کشان فریاد میزد رو حس میکرد .
برعکس اون بکهیون بود ، گرمای دست بزرگ چانیول که هنوز قفل دست کوچیک و سرد خودش بود داشت زیادی تو مغزش بولد میشد و باعث شده بود مغزش از اینهمه اختلاف دماییای که زیادی شیرین به چشم میومد هنگ کنه و تپش قلب بگیره !
به هر حال اون هیچوقت این موضوع رو که یه کراش کوچیک روی نویسنده ی محبوبش داره انکار نکرده بود ! درسته که اعلام هم نکرده بود ولی حقیقت همین بود ، اون رو نویسنده محبوبش یه کوچولو .. فقط به اندازه اختلاف قدشون کراش داشت ! و این کاملا واضح بود که هرکسی با بودن در کنار کراشش یه حس عجیبی پیدا میکنه و خب بکهیون اگر در هرچیزی با اطرافیانش متفاوت بود ، در این یه مورد نبود ! و اینکه الان پارک چانیول با یه لبخند ملیح دستشو نگه داشته بود ، مستقیما روی ضربان قلبش تاثیر میزاشت و اونو میبرد روی صدهزار !
برای جلوگیری از فرار قلبش از تو قفسه سینش اروم اتصال دستهاشونو قطع کرد و یه نگاه کلی به فضای جلوشون کرد و دوباره با لبخند خیره شد به چشمهای پسر نویسنده
+میخواین همه جارو نشونتون بدم ؟
چانیول که تحت تاثیر ارامش یهویی که به وجودش سرازیر شده بود ، یک ثانیه لبخند چال دارش از رو لبش نمیرفت بی حرف سر تکون داد و باعث شد بکهیون جلوتر از خودش از ۳ پله ی ایوون چوبی پایین بره . چانیول بعد از اینکه یک لحظه سرش تیر بدی کشید و بعد جوری خوب شد که انگار توهم بوده با قدم های آروم دنبالش رفت .
بکهیون به جایی تقریبا رو به روی کلبش اشاره کرد
+اونجا راه خروج مسافرخونس که به پارکینگ و بعدم جاده ختم میشه
دستشو پایین اورد و خواست به سمت دیگه ای اشاره کنه که با یادآوری ماشین چانیول فورا سمتش برگشت
+راستی ماشینتون توی پارکینگه (دست برد توی جیبش و سوییچو در اورد) اینم سوییچش
چانیول با لبخند سوییچو از دست بکهیون گرفت و داخل جیب شلوار جین خودش گذاشت و با قدردانی کمی تعظیم کرد
-خیلی از کمکاتون ممنونم بکهیون شی ... واقعا بودنتون تو اون لحظات مثل معجزه بود
و قلب کراش زده و بی جنبه ی بکهیون یه تپش جا انداخت و جای اون تپش رو با هزار تپش پشت سر هم پر کرد
YOU ARE READING
Heaven Garden 🏡
Fanfictionاگر از پارک چانیول ، نویسنده جوان و مشهور کره ای بپرسین -به نظرت بهشت چه جور جاییه ؟ اون قطعا بهتون جواب میده : -جایی که کلبه های چوبی و کوچیک داره ، دور تا دورش رو درخت پوشونده ، به دریا نزدیکه و میشه تو ساحلش روی نیمکت های چوبی نشست و غذاهای خوشم...