+خب حالا اون آدم کی بود ؟
بعد از چند دیقه که بکهیون از هر ۳ قاشقی که خودش از نوتلای تو دستش میخورد یک قاشق به پسر نویسنده میداد پرسید و باعث شد چانیول آه بکشه
-آقای خرچنگِ کمپانیم !
بکهیون تکخند متعجبی کرد و سرشو تکون داد
+یعنی چی ؟
-مدیر کمپانیم زیادی پول پرسته ... شبیه آقای خرچنگه ، هم ظاهری هم باطنی !
بکهیون بیصدا خندید و یه قاشق نوتلا تو دهن دوست پسرِ جدیدش گذاشت
+چرا نمیخواستی بفهمه اینجایی ؟
-چون تقریبا میشه گفت از دست اون و طمعِ پولش فرار کردم ... من دارم از مریضی میمیرم بعد اون خرچنگِ چاق دنبال پوله ! به من میگه (صداشو شبیه مدیر شین کرد و سرشو به حالت تمسخر تکون داد) "اول پول بدست بیار ، سلامتی خودش میاد" (دوباره صداش به حالت نرمال برگشت و بینیشو چین داد) انگار سلامتی خریدنیه که میگه میاد ... نفهم!!
'نفهم' رو کشیده و حرسی و با صدایی که از حالت عادی نازک تر شده بود گفت و باعث خنده پسر کوچیکتر شد
+نگو میمیرم !
بکهیون بعد از چند ثانیه خیلی جدی گفت و باعث شد چانیول با شرمندگی سرشو بالا پایین کنه ، یه لحظه فراموش کرد که پسر جلوش چقدر با کلمه مرگ خاطره ی بدی داره
-معذرت میخوام
بکهیون با لبخند موهاشو بهم ریخت و یه قاشق دیگه از نوتلا رو جلوی دهنش گرفت
+این آخریه ، زیاد بخوری حالت بد میشه
چانیول بعد از اینکه نوتلارو خورد بهش چشم غره رفت
-باز شبیه کیونگسو شدی ! من برای شیرینی هر کاری میکنم ... بد شدن حالم که چیزی نیست !
بکهیون خندید و سرشو به دو طرف تکون داد
+چه مشکلی با اینکه من شبیه کیونگسو شی بشم داری ؟
چانیول چشماشو گرد کرد و صداشو از حد عادی بالاتر برد
-یه دونه ازش تو زندگیم کافیهه !
بکهیون دوباره خندید و با گذاشتن ظرف نوتلا کنار دست پسر بزرگتر دوتا دستاشو دوطرف بدن چانیول ستون کرد و از پایین بهش خیره شد
+خب به فکرته
چانیول چشماشو چرخوند و هوف کلافه ای کشید ، دوباره چشماشو گرد کرد
-اگه به کیونگ باشه مجبورم میکنه فتوسنتز کنم ! توقع داره با هیچی نخوردن خوب شم ، خیر سرشم پزشکه !
بکهیون به غرغرای پسر بلندتر خندید ، پسر جلوش به حدی شیرین بود که صاحب مسافرخونه نمیتونست هضمش کنه ، تو تصوراتش چانیول خشک تر و مقتدر تر بود حتی تو فن میتینگ ها و مصاحبه هاشم در عین شوخ بودن جدیت مخصوص خودشو داشت اما پسر رو به روش به حدی کیوت بود که بکهیون حس میکرد برای قلبش زیادیه
YOU ARE READING
Heaven Garden 🏡
Fanfictionاگر از پارک چانیول ، نویسنده جوان و مشهور کره ای بپرسین -به نظرت بهشت چه جور جاییه ؟ اون قطعا بهتون جواب میده : -جایی که کلبه های چوبی و کوچیک داره ، دور تا دورش رو درخت پوشونده ، به دریا نزدیکه و میشه تو ساحلش روی نیمکت های چوبی نشست و غذاهای خوشم...