+از تولدت خوشت اومد ؟
وقتی وارد کلبه پسر کوچیکتر شدن بکهیون پرسید و چانیول با لبخند درخشانی سرشو بالا پایین کرد
-همه چی فوق العاده بود
بکهیون روی مبل سه نفره نشست و چانیول هم با گذاشتن کادوهاش روی کانتر و رو به روی بکهیون روی میز وسط نشست و هر دو دست ظریف و زیبای دوست پسرشو گرفت
+از کادوت خوشت اومد ؟ کادوهای کیونگ و جونگین و جیسو خیلی قشنگ و خاص بودن اما من برات لباس زوتوپیا گرفتم (لباش به سمت پایین متمایل شد و مثل یه پاپی لگد خورده به چشمای چانیول خیره شد) خیلی احمقانه بود ؟
چانیول بیصدا خندید و سرشو به دوطرف تکون داد و قبل از جواب دادن به سمت پسر کوچیکتر خم شد و گونشو بوسید
-اتفاقا من عاشق لباس زوتوپیام شدم ... البته اولش یه لحظه فکر کردم خودم و خودتیم اما چند ثانیه که گذشت تونستم تشخیص بدم که ما نبودیم .. جودی و نیک بودن
بکهیون هم بیصدا خندید و بیشتر به لبه مبل نزدیک شد تا تو فاصله کمتری از چانیول قرار بگیره و چانیول هم با فاصله دادن به پاهاش اونهارو دوطرف پاهای بکهیون گذاشت
+ما شبیه جودی و نیکیم ؟
چانیول با نیشخند و چشمای پر شیطنتش سرشو بالا پایین کرد
-تو جودیِ کوچولو و خوشمزه ای منم نیکِ گرسنه !
اینو گفت و به سرعت به سمت بکهیون خیز برداشت و شروع به بوسیدن و گاز گرفتن گردنش کرد و پسر کوچیکتر که تو لحظه اول شوکه شده بود بعد از اینکه به خودش اومد شروع به خندیدن کرد و با مشت زدن به سینه ی پهن چانیول تلاش کرد تا خودشو آزاد کنه
+نکن چان .. قلقلکم میاد نکن ... باز کِرماش بیدار شدن .. میگم نکن
اما چانیول نه تنها بیخیالش نشد بلکه با درازکش کردن بکهیون پاهاشو دوطرف بدنش روی مبل قرار داد و شروع کرد به قلقلک دادن شکم و پهلوهاش و بکهیون دیگه رسما مابین خنده هاش جیغ میزد . چانیول بعد از چند دیقه بلاخره متوقف شد و با بوسه ای روی لبای دوست پسرش که بخاطر خندیدنش به شکل مستطیل در اومده بودن تو فاصله کمی از صورتش متوقف شد
همونطور که هنوز هم پاهاش دو طرف بدن بکهیون بود دست چپشو کنار سرش ستون کرد و با دست راستش مشغول نوازش گونه بکهیون شد
-تو خودت برای من یه هدیه ای خرگوش کوچولو .. زیباترین و باارزش ترین هدیه ای که تو تمام زندگیم گرفتم
با لبخند و صدای آرومی خیره به چشماش گفت و بکهیون هم متقابلا لبخند عمیقی زد و ثانیه بعدی بدون اینکه مشخص باشه کی اول پیش قدم شده لبهاشون روی هم قرار داشت و بوسه عمیقی شروع شده بود
بعد از چند ثانیه از هم فاصله گرفتن و چانیول خیره به چشمای زیبای دوست پسرش با صدایی که حتی از چند لحظه قبل هم بم تر شده بود به حرف اومد
YOU ARE READING
Heaven Garden 🏡
Fanfictionاگر از پارک چانیول ، نویسنده جوان و مشهور کره ای بپرسین -به نظرت بهشت چه جور جاییه ؟ اون قطعا بهتون جواب میده : -جایی که کلبه های چوبی و کوچیک داره ، دور تا دورش رو درخت پوشونده ، به دریا نزدیکه و میشه تو ساحلش روی نیمکت های چوبی نشست و غذاهای خوشم...