Chapter 10

1K 317 56
                                    

-گوشیتو انداختی تو آب !

بعد از ده دقیقه که دوپسر تو بغل هم به دریا خیره شدن بلاخره چانیول تونست خودشو جمع و جور کنه و برای عوض کردن جو اعلام کرد که البته باعث شد بکهیون عین برق گرفته ها تو جاش بپره و در حالی که ایستاده بود بیش از ده بار با کف دست به پیشونیش کوبید

+این چه غلطی بود من کردم ؟

رو به چانیولی که داشت از دیدن واکنشش از خنده ریسه میرفت پرسید و پسر بلندتر هم شونه بالا انداخت

+به جای اینکه بخندی بگو من باید چیکار کنم ؟ نصف مشتریای دائم من فقط شماره تلفن خودمو دارن !

با صدایی که بلندتر از حالت عادی بود حرف زد و بعد مثل پاپی لگد خورده کنار چانیول نشست و پاهاشو دراز کرد ، چانیول برگشت سمتش و با صدایی که هنوزم از خنده میلرزید به حرف اومد

-وقتی مثل آرتیستا بخاطر عصبانیت گوشیتو انداختی تو آب باید فکر اینجاشم میکردی !

بکهیون سرشو پایین انداخت و با لبای آویزون سرشو بالا پایین کرد . چانیول جوری که انگار داشت یه پاپی تو قد و اندازه ی جَر رو نوازش میکرد شروع کرد به نوازش سر بکهیون

-حالا نمیخواد لباتو اونجوری کنی ... میریم برات یه گوشی و سیمکارت دیگه میگیریم

+ولی من همون شمارمو میخوام !

بکهیون مثل بچه های تخسی که اسباب بازی گم شدشونو میخواستن غر زد و پای راستشو که دراز کرده بود کوبید رو شن ها و بعد با مظلومیت خیره شد به چانیول

-خب همون شماره رو میگیریم

+میشه ؟

بکهیون با ذوق چهار زانو شد و تو همون جایی که نشسته بود کامل چرخید سمت چانیول و باعث شد اونم برای اینکه دید بهتری به پاپی کنارش داشته باشه بچرخه سمتش

-اره ... میریم میگیم گوشیت افتاد تو دریا و اون سیمکارتو میسوزونیم ... بعدم درخواست میدیم تا با همون شماره دوباره بهت سیمکارت بدن

بکهیون با هیجان سرشو بالا پایین کرد و پاشد

+پس زود باش غذاتو بخور تا بریم

چانیول با خنده بلند شد و رفت سمت میز ... انقدر از وقتی که پسر کوچیکتر براش غذا برده بود میگذشت که غذاش کاملا سرد شده بود اما چون بکهیون خیلی برای خرید گوشی جدید و تعویض سیمکارت عجله و هیجان داشت ، دلش نیومد تا ازش خواهش کنه دوباره غذاشو گرم کنه و مقداری از غذای سرد شدشو خورد و از جاش پاشد

-بریم

بکهیون دویید سمت پارکینگ ولی دقیقا جلوی کلبه ی خودش بود که یقش از پشت کشیده شد و پرت شد تو بغل چانیول

-اگه فکر کردی با این لباسا تو ماشینم رات میدم باید بگم ‌که سخت در اشتباهی !

بکهیون یه نگاه به شلوارش که به طور کامل شنی شده بود کرد و سرشو برگردوند سمت پسری که بهش تکیه داده بود

Heaven Garden 🏡Where stories live. Discover now