بعد از چند دیقه گریه بکهیون تموم شد و اینو چانیول هم متوجه شد اما هیچکدوم اقدامی برای جدا شدن نکردن و پسر بزرگتر همچنان پسر ریز جثه رو محکم تو بغلش نگه داشته بود و پشتشو نوازش میکرد .
-یه سوال بپرسم ؟
بکهیون هیچ جوابی نداد و فقط همونجور که پیشونیشو به شونه پسر رو به روش تکیه داده بود سرشو تکون داد
-الان ما دوست پسر همدیگه محسوب میشیم ؟
بکهیون شونه بالا انداخت و چیزی نگفت
-اصن تو گرایشت چیه ؟ من بدون اینکه اینو بدونم یهو اومدم زرتی بوسیدمت !
چانیول که همچنان روی دوپاش نشسته بود و به دیوار رو به روش خیره بود با خنده و کمی خجالت گفت و باعث شد لبخند به لب پسر تو بغلش بیاد
+گیام
بکهیون با صدای خیلی خفه و خش داری که سخت به گوش میرسید گفت و باعث تعجب چانیول شد
-واقعا ؟ (تکخند متعجبی کرد) این دیگه ته خوش شانسی بود !
بکهیون از پسر نویسنده فاصله گرفت و با دراز کردن پاهاش تکیه داد به دیوار و با چشمای قرمز و پف کرده و بیحال خیره شد بهش
+حتی تو اینم اولی شدی
چانیول متوجه منظورش نشد و با یه 'ها' سوالی چهار زانو کنار پای بکهیون نشست
+یه روز قبل از تصادف با خودم عهد کردم که وقتی از سئول برگشتیم به خانوادم راجب گرایشم بگم .... اما بعد اونا مردن و منم هیچوقت نتونستم به کسی علنی بگم که گیام
یه قطره اشک از چشمای شفافش ریخت و دل چانیول رو لرزوند ، خودشو جلو کشید و پای چپشو تو شکمش جمع کرد و سرشو تکیه داد بهش و با انگشت اشاره دست چپش اون قطره اشکو پاک کرد
+همیشه....یکی از بزرگترین سوالام اینه که اگه بهشون میگفتم واکنششون چی بود ؟ قبولم میکردن ؟ یا از خونه پرتم میکردن بیرون ؟
با قطره اشک بعدی که از چشمش چکید و چانیول دوباره پاکش کرد لبخند تلخی زد
+اگر زنده میموندن...من راضی بودم به این که طردم کنن
اینبار این چانیول بود که لبخند تلخی زد ، سرشو به دو طرف تکون داد و کنار بکهیون به دیوار تکیه داد و مثل اون پاهاشو دراز کرد
-اشتباه میکنی!....الان که دیگه نداریشون این فکرو میکنی ... اگه بودن و طردت میکردن خیلی دلت میشکست و رسما نابود میشدی....مخصوصا که خیلی هم وابسته بهشون بودی
یکم سکوت بینشون شد و هردو خیره به رو به روشون فکر کردن
+میخواستم بپرسم خانواده تو طردت کردن اما یادم اومد که امروز باهاشون حرف زدی
YOU ARE READING
Heaven Garden 🏡
Fanfictionاگر از پارک چانیول ، نویسنده جوان و مشهور کره ای بپرسین -به نظرت بهشت چه جور جاییه ؟ اون قطعا بهتون جواب میده : -جایی که کلبه های چوبی و کوچیک داره ، دور تا دورش رو درخت پوشونده ، به دریا نزدیکه و میشه تو ساحلش روی نیمکت های چوبی نشست و غذاهای خوشم...