part 1

8.7K 701 63
                                    

خب دیدن کسی که عاشقشی اونم کنار برادرت اصلا آسون نیست
دیدن کسی که تمام قلب تورو داره وقتی تو هیچ جایی تو قلبش نداری اصلا راحت نیست
من برای جونگ کوک جون میدادم

نمیدونم از کی؟ وقتی۱۸سالم بود؟ قبل ترش؟ نمیدونم
فقط از وقتی یادمه عاشق تک تک حرکاتش رفتارش صورت بی نقصش بودم.
حتی وقتی کوچیکتر بودیم و اون با دماغ بزرگش بهم بی اهمیتی میکرد

خب داستان من ازونجایی شروع شد که واسه اولین بار با تهیونگ اومد خونمون .

تو مدرسه آشنا شده بودن و خیلی زود صمیمی شدن .جوری که همش یا اون خونه ی ما بود یا ته خونه ی اونا

فکر کنم تو همون رفت و آمداش بود که احساس کردم بیشتر از دوست برادرم بهش اهمیت میدم

من اون‌موقع ها پسر شاداب و شوخی بودم
وقتایی که با اکیپمون جمع میشدیم خوب یادمه
همیشه وقتی ازم سوال میپرسیدن دوست داری با کی بری تعطیلات .یا کیو بیشتر از همه دوست داری یا دوست داری با کی سر قرار بری

جواب من بی تردید و بدون مکث این بود: جونگ کوکی
ولی خب اون این نظر رو نداشت

من همیشه آخرین نفر تو جمع هفت نفرمون برای اون بودم
شاید بگین تو باید بیخیالش میشدی.

ولی من نمیتونستم وقتی می دیدمش احساس میکردم اون باید مال من باشه، دلم میخواست ازش محافظت کنم دوستش داشته باشم...
ولی اون هیچ وقت چشماش منو ندید..
وقتی بهش دست میزدم یا میخواستم بغلش کنم با انزجار منو از خودش دور میکرد
من فقط دست خودم نبود ،وقتی که کنارم بود بی اختیار به سمتش کشیده میشدم

خب من قدم کوتاهتر از بقیه پسرا بود، اون همیشه بابتش مسخرم میکرد . جلوم راه میرفت و جوری وانمود میکرد که نمیبینم و صدام میکرد، من واقعا رو قدم حساس بودم
ازش ناراحت میشدم ولی به دل نمیگرفتم

گاهی وقتا یونگی هیونگ دلداریم میداد
اون خیلی از رفتارش نشون نمیداد که مهربونه ولی واقعا بود. حداقل با من بهتر از همه بود

و سخت ترین جای ماجرا وقتایی بود که هرچیزی که من آرزو داشتم تو رفتار جونگ کوک با خودم ببینم تو رفتارش با برادرم تهیونگ بود:)

اون به شدت به تهیونگ اهمیت میداد همیشه حواسش به همه چیش بود کجا میره چی میخوره چی میگه..
بی دلیل بغلش میکرد و بهش ابراز علاقه میکرد
تموم قرار ها و تعطیلاتی که من میخواستم باهاش باشم با تهیونگ رفت..
تموم جاهایی که من دلم میخواست باهاش برم با اون رفت
تموم حرفا کارا بغلا

و تیر خلاص واسه من روزی بود که اعلام کردن باهم وارد رابطه شدن . احتمالا درک میکنین اون موقع چه حسی داشتم :) ، من عاشق برادرم تهیونگ بودم اون دردونه من بود

نمیتونستم دیگ به عشقش چشم داشته باشم، اون مال من نبود ،هیچ وقت نبود و نمیشد...

پس خودمو کنار کشیدم ، شکستم ولی صدام درنیومد
هربار با لبخند به خوشحالی تهیونگ از داشتن عشقش نگاه میکردم

my brother's boyfriend (kookmin, kookv)Where stories live. Discover now