part 14

3.9K 542 130
                                    

شیشه مشروب رو برداشت و سر کشید

صورتش بخاطر تلخیش تو هم رفت

عکسی دونفره ای که متعلق به تهیونگ و بوگوم بود رو جلوی چشمش گرفت

_ بی معرفت... پس بخاطر این ولم کردی... بخاطر این پسره بود...
چی داشت که من نداشتم ؟ چقدر بهت محبت کرد که من نکردم؟
برای چی ولم کردی هاااا ؟؟؟ برا چی بهم خیانت کردی؟؟؟
از بس دوست داشتم خسته شدی نه؟؟ اره؟؟؟؟

فریاد میکشید... دستش رو روی میز کشید و هرچی روش بود و رو زمین ریخت و با صدای بعدی خرد شد

_بگو ... چی برات کم گذاشتم لعنتی؟؟؟ من که هرچی می گفتی میگفتم باشه... هرچی تو میخواستی همون بود...
چم بود که رفتی؟؟

عین دیوونه ها توی خونه راه میرفت ، مستی و عصبانیت باعث شده بود جنون آنی بهش دست بده
سمت تابلو های رو دیوار رفت ، یکیشون رو برداشت و کوبید زمین

_ اره تقصیر خودم بود ، بیش از اندازه خواستمت،  هوا برت داشت ... فک کردی چه خبره
بی لیاقت.. بی معرفت

ساکت شد دوباره شیشه مشروبو برداشت و خورد
صدای زنگ رو شنید

انقدر عصبانی بود که آماده بود هرکسی پشت در بودو راحت بکشه

سمت در رفت و بازش کرد

ولی قبل از اینکه در کامل باز شه تو سالن برگشت و روی مبل پشت به در نشست

_ جونگ کوکا! سلام ، ببخشید این موقع شب اومدم ، راستش یکم دلم برات تنگ شده بود... این گلا رو برای تو آوردم، بیارمشون تو آشپزخونه؟

گفتو سرش رو تو خونه گردوند

با دیدن وسایل خرد شده و وضع به هم ریخته خونه ،سریع سمت مبل رفت و جلوی پای جونگ کوک روی زمین زانو زد

با ترس گفت: چی شده کوک؟؟ این چه سرو وضعیه؟ خونه چرا اینجوری شده؟

دستش رو جلو برد تا روی دستش بزاره ک جونگ کوک دستش رو محکم پس کشید

با تعجب نگاش کرد

_ چیه؟ برای چی اومدی اینجا؟؟ لابد خبرو دیدی گفتی خودمو برسونم ببینم تو چه حالیه... بدوام برم بدبختیشو ببینم اره ؟؟؟؟

جیمین با چشمایی درشت شده آروم گفت: چه ...چه خبری؟ چی شده ؟ جونگ کوکا...

_ هیسسسس منو این جوری صدا نکن

عصبی بلند شد که باعث شد جیمین از عقب رو زمین بیفته 

_ یا نه ؟ نکنه گفتی حالا که جونگ کوک دیده تهیونگ با اون یارو مرتیکه عوضی رو هم ریخته وقت خوبیه برم مخشو بزنم ...اره؟؟؟

فریاد میکشید و این وسط جیمین بود که از همه جا بی خبر همون جا نشسته بودو با بهت و ترس نگاش میکرد

my brother's boyfriend (kookmin, kookv)Where stories live. Discover now