جونگ کوک بهش گفته بود خودش میره دنبالش
به نظر خودش تیپش خوب بود سعی کرده بود با لوازم آرایشی یکم به صورت رنگ پریده و بی حالش رنگ و رو بده
با زنگ گوشیش از خونه زد بیرون ، ریجکت کردماشین کوک رو دید که اونطرف خیابون پارک بود ، سمتش رفت و سوار شد
با انرژی سلام کرد
_ سلام جیمین
_ خوبی؟ خسته نباشی ! از سرکار اومدی؟؟
_ اره
نگاهی بهش انداخت، تیپ کاملا معمولی زده بود . معلوم بود که خیلی اهمیتی به ظاهرش نداده، بر عکس جیمین
هرچند اون در هر حالتی جذاب بود
اهنگ غمگینی پخش میشد
قیافه بی حس کوک به خیابون خیره بود ، یهو یاده
اون شبی افتاد که جونگ کوک دنبالش اومد و مجبورش کرد به خونش که اون موقع مال خودشو تهیونگ بود بره
هیچ وقت اونو اون جوری هیجان زده و خوشحال ندیده بود ، یه عالمه به تیپش رسیده بود
بغض گلوشو گرفت
معلوم بود تنها کسی که الان واسه این قرار ذوق داشت خودش بود
آروم پرسید: کجا میخوایم بریم؟
_ یه رستوران همین اطراف هست، میریم اونجا
با نگه داشتن ماشین پیاده شدن
هردو با کمی فاصله از هم توی رستوران رفتن
چقدر دلش میخواست الان بازوی کوک رو می گرفت و باهم میرفتن تو
از در تو رفتن که گارسون سمتشون اومد
_ببخشید میزی رزرو کرده بودید؟
جونگ کوک: نه
_ازین طرف بفرمائید
چرا فکر میکرد جونگ کوک از قبل یه جا برای قرارشون رزرو کرده؟
با سری پایین دنبالشون راه افتاد
سر میز نشستن
هیچ کدوم حرفی نمیزدن
ESTÁS LEYENDO
my brother's boyfriend (kookmin, kookv)
Fanficدوست پسر برادرم🥀🦋 دیدن کسی که عاشقشی اونم کنار برادرت اصلا آسون نیست دیدن کسی که تمام قلب تورو داره وقتی تو هیچ جایی تو قلبش نداری اصلا راحت نیست من برای جونگ کوک جون میدادم جیمین پسری که عاشقه دوست پسر برادرش تهیونگه. میشه یه روزی به عشقش برسه ی...