_جیمین میشه یه کم برام ویولن بزنی؟؟
_ اره حتما !!ویولنش رو برداشت چشماش رو بست و شروع کرد
غمگین میزد مثل همیشه ... جونگ کوک به این فکر میکرد جیمین اصلا میدونه شادی کردن چجوریه؟؟
چون همه ی حسی که وقتی کنارش بود می گرفت یه آرامشِ غم دار بودبر عکس تهیونگ ، وقتی پیش هم بودن مدام میخندید و شیطنت میکرد ، لحظه ای آروم و قرار نمیگرفت و همش از سرو کولش بالا میرفت... چقد حس دلتنگی میکرد
اون خنده های مستطیلیش...چرا باید اینجوری ولش میکرد و میرفت؟؟
کاش میتونست حداقل ازش بپرسه کجای کارو اشتباه رفته که ازش زده شد
_جونگ کوک؟
آروم صداش کردو دستی رو شونش گذاشت
نگاش کرد
جیمین با لبخند گفت: خوب بود؟ دوست داشتی؟
باید میگفت انقدر تو فکر بود که هیچی ازش نفهمید؟ نه دلش می شکست
_اره خوب بود، افرین
لبخند ذوق زده جیمین از نگاهش دور نموند
چند دقیقه ای به سکوت گذشت
_ یه چیزی بگو
کوک متعجب گفت؟ مثلا چی؟؟
_ فرقی نمیکنه ! (سرش رو پایین انداخت با خجالت زمزمه کرد ) فقط یه حرفی بزن میخوام صداتو بشنوم...
چیزی نگفت و سرش رو پایین انداخت، بخاطر حسی که میدونست جیمین بهش داره کنارش معذب بود
نمیخواست جوری رفتار کنه که امیدوارش کنه و هم زمان هم نمیخواست جوری باشه که ناراحت شهجیمین_ ببخشید نمیخواستم معذبت کنم !!
_نه نه نکردی! فقط نمیدونم چی بگم
_ شاید اینجوری حرف زدنم باعث شه ناراحت بشی یا حس خوبی بهت دست نده ولی خب ... من واقعا شنیدن صداتو دوست دارم ، حتی اگه با من نباشی .. گاهی وقتا حتی با بقیه که حرف میزنی هم...به حرفات توجه نمیکنم فقط اهنگ صداتِ که..
_ میشه بس کنی جیمین؟؟
آروم گفت ، خشونت یا ناراحتی تو صداش نبود
ولی قلب جیمین ترک خورد_ ببخشید
چشمای اشکیش رو پایین انداخت
هوووف کلافه ای کشید واقعا قصدش ناراحت کردن جیمین نبود ولی وقتی با اون همه اشتیاق براش از عشقش میگفت و اون هیچ حسی از حرفاش بهش دس نمیداد احساس بدی میکرد
دستش رو دور شونه جیمین که هنوز سرش پایین بود انداخت و بدون فکر تو بغلش کشیدش
جیمین چون انتظار این کارو نداشت تو بغلش پرت شدو سرش تو گردنش فرو رفت
YOU ARE READING
my brother's boyfriend (kookmin, kookv)
Fanfictionدوست پسر برادرم🥀🦋 دیدن کسی که عاشقشی اونم کنار برادرت اصلا آسون نیست دیدن کسی که تمام قلب تورو داره وقتی تو هیچ جایی تو قلبش نداری اصلا راحت نیست من برای جونگ کوک جون میدادم جیمین پسری که عاشقه دوست پسر برادرش تهیونگه. میشه یه روزی به عشقش برسه ی...