part 13

3.8K 522 95
                                    

_جیمین میشه یه کم برام ویولن بزنی؟؟
_ اره حتما !!

ویولنش رو برداشت چشماش رو بست و شروع کرد

غمگین میزد مثل همیشه ... جونگ کوک به این فکر میکرد جیمین اصلا میدونه شادی کردن چجوریه؟؟
چون همه ی حسی که وقتی کنارش بود می گرفت یه آرامشِ غم دار بود

بر عکس تهیونگ ، وقتی پیش هم بودن مدام میخندید و شیطنت میکرد ، لحظه ای آروم و قرار نمیگرفت و همش از سرو کولش بالا میرفت... چقد حس دلتنگی میکرد
اون خنده های مستطیلیش...

چرا باید اینجوری ولش میکرد و میرفت؟؟

کاش میتونست حداقل ازش بپرسه کجای کارو اشتباه رفته که ازش زده شد

_جونگ کوک؟

آروم صداش کردو دستی رو شونش گذاشت

نگاش کرد

جیمین با لبخند گفت: خوب بود؟ دوست داشتی؟

باید میگفت انقدر تو فکر بود  که هیچی ازش نفهمید؟ نه دلش می شکست

_اره خوب بود، افرین

لبخند ذوق زده جیمین از نگاهش دور نموند

چند دقیقه ای به سکوت گذشت

_  یه چیزی بگو

کوک متعجب گفت؟ مثلا چی؟؟

_ فرقی نمیکنه ! (سرش رو پایین انداخت با خجالت زمزمه کرد ) فقط یه حرفی بزن میخوام صداتو بشنوم...

چیزی نگفت و سرش رو پایین انداخت، بخاطر حسی که میدونست جیمین بهش داره کنارش معذب بود
نمیخواست جوری رفتار کنه که امیدوارش کنه و هم زمان هم نمیخواست جوری باشه که ناراحت شه

جیمین_ ببخشید نمیخواستم معذبت کنم !!

_نه نه نکردی! فقط نمیدونم چی بگم

_ شاید اینجوری حرف زدنم باعث شه ناراحت بشی یا حس خوبی بهت دست نده ولی خب ... من واقعا شنیدن صداتو دوست دارم ، حتی اگه با من نباشی .. گاهی وقتا حتی با بقیه که حرف میزنی هم...به حرفات توجه نمیکنم فقط اهنگ صداتِ که..

_ میشه بس کنی جیمین؟؟

آروم گفت ، خشونت یا ناراحتی تو صداش نبود
ولی قلب جیمین ترک خورد

_ ببخشید

چشمای اشکیش رو پایین انداخت

هوووف کلافه ای کشید واقعا قصدش ناراحت کردن جیمین نبود ولی وقتی با اون همه اشتیاق براش از عشقش میگفت و اون هیچ حسی از حرفاش بهش دس نمیداد احساس بدی میکرد

دستش رو دور شونه جیمین که هنوز سرش پایین بود انداخت و بدون فکر تو بغلش  کشیدش

جیمین چون انتظار این کارو نداشت تو بغلش پرت شدو سرش تو گردنش فرو رفت

my brother's boyfriend (kookmin, kookv)Where stories live. Discover now