_ خب تهیونگ ؟ الان میریم واسه ضبط .. فقط کافیه استرس نداشته باشی و تمرکز کنی، سکانس سختی نیست.. قراره فقط تو این کوچه دنبال یونا بدویی.. وقتی گرفتی رو زمین بخوابونیش و تفنگ رو روی سرش بزاری ! اوکی؟؟
تهیونگ سری تکون داد... سه هفته بود که با کمک بوگوم و راهنمایی هاش تونسته بود به خوبی تا اینجای پروژه رو انجام بده ... یه کاره عالی ، هم بازیگراش، هم عوامل سریال، هم سناریو... مطمعن بود این سریال میترکونه
پخش قسمت اولش از چند روز دگ شروع میشد و تهیونگ شوق وصف نشدنی برای اولین تجربه تلوزیونیش داشت
بعد از ضبط سکانس و کات دادن کارگردان
سمت صندلی هایی که کمی دورتر از جمعیت بود رفتبوگوم کنارش نشست و لیوان قهوه ای دستش داد.
ته لبخند زدو تشکری کرد
هنوز خیلی باهاش صمیمی نشده بود با اینکه به پیشنهادش جواب مثبت داده بود ولی خواسته بود تا پخش سریال مخفی بمونه
بوگوم هم قبول کرده بود.
تهیونگ میدید که اون سخت تلاش میکنه تا تحت تاثیر قرارش بده و خیلی بهش محبت میکرد و هواش رو داشت
ولی برای تهیونگ زمان میبرد تا از بند رابطه قبلیش بیرون بیاد
*****
کوک یه هفته پیش جیمین موند و خب این یه هفته تحول بزرگی برای رابطه ی دوستانه شون بود
حالا دگ کدورت ها و دلخور ی های گذشته از بین رفته بود
جونگ کوک صمیمانه تر رفتار میکرد و این وسط جیمین بود که فکر میکرد بهترین روزای عمرش رو طی کرده...***
شب خونه یونگی دعوت بودن
ده روزی بود که جونگ کوک رو ندیده بود ، شاید این قبلا براش عادی بود چون زیاد کنارش بودن رو تجربه نکرده بود ولی الان در حد مرگ دلتنگش بود .. دل تنگ چهره اش ، صداش ، بوی تنش...
جیمین تمام اون تن رو میپرستید
خودش میدونست باید بترسه ازین نزدیکی
از حالش می فهمید وابستگی اش به کوک صد برابر شدهاون هیچ وقت قبلا با کوک تو یه خونه زندگی نکرده بود باهم دونفره سر میز غذا ننشسته بودن
عصر ها باهم قهوه نخورده بودن و ازش نخواسته بود براش ویولن بزنه
اون قبلا هیچ وقت وقتی جونگ کوک خواب بود ساعت ها بالا سرش ننشسته بود و نگاش کنه وحتی ریز ریز خطوط صورتش رو تحسین کنهاون هیچ وقت موقع سرکار رفتن کوک کتش رو براش نگرفته بود تا بپوشه و کیفش رو دستش بده
ولی اون یه هفته...
تمام این چیز های به ظاهر کوچیک و ساده چنان به دل بی قرارش مزه کرده بود که فکر میکرد اگه یه زمان دگ نتونه هیچ کدومشون رو انجام بده مرگش قطعیه
YOU ARE READING
my brother's boyfriend (kookmin, kookv)
Fanfictionدوست پسر برادرم🥀🦋 دیدن کسی که عاشقشی اونم کنار برادرت اصلا آسون نیست دیدن کسی که تمام قلب تورو داره وقتی تو هیچ جایی تو قلبش نداری اصلا راحت نیست من برای جونگ کوک جون میدادم جیمین پسری که عاشقه دوست پسر برادرش تهیونگه. میشه یه روزی به عشقش برسه ی...