با سردرد بدی از خواب بیدار شد ، تو جاش نیم خیز شد و ساعت رو نگاه کرد ۱۱و ۳۰بود
با یادآوری اتفاقات دیشب پوف کلافه ای کشید
بلند شدو سمت دستشویی رفتاحتمالا جیمین همون دیشب رفته... اصلا کی بیهوش شده بود؟؟؟
با صورت خیس آروم سمت آشپزخونه رفت
بوی غذا میومدکسی رمز اینجا رو نداشت . جز خودش و تهیونگ...
تهیونگ ؟؟؟ نکنه تهیونگ برگشتهسمت آشپزخونه پا تند کرد
با امیدواری صدا کرد : تهیونگ؟ خودتی؟
با دیدن جیمین که کنار گاز با ملاقه ی تو دستش وایساده بود ، عین بادکنکی که سوراخ بشه
وا رفت_ ببخشید ، دیشب حالت بد بود، دلم نیومد تنهات بزارم
برات سوپ درست کردم... سوپ خماری، معدتو آروم میکنه... بکشم برات؟؟به جیمین که بی مکث حرفاشو میزد نگاه کرد
یاده حرفا و کارای دیشبش افتاد... شرمنده شد
اون هیچ گناهی نداشت، اون حرفا حقش نبود
سمت میز رفت و روش نشستجیمین با لبخند کم رنگی کاسه سوپی جلوش گذاشت
_ خودت صبحونه خوردی؟؟
سرشو پایین انداخت: نه وایسادم تو بیدار شی
_ ساعت ۱۱و ۳۰ . چند بیدار شدی صب؟؟؟
_۹
جونگ کوک چیزی نگفت ولی چشماش نشون میداد تعجب کرده
_ جیمین؟
_بله؟
کمی من و من کرد: بابت حرفای دیشبم معذرت میخوام، مست بودم و عصبانی.... نمی فهمیدم چی میگم
جیمین با مهربونی تو چشماش نگاش کرد: اشکال نداره ، میدونم اگه حالت خوب بود باهام اینجوری رفتار نمی کردی. پس خودتو اذیت نکن
کوک فکر کرد : جیمین چقدر ساده و بی آلایشه..انگار هیچ وقت نیاز نیست چیزی رو از دلش دربیاری. یا براش توضیح بدی ، اون میبخشه
از جاش بلند شد که جیمین هم ایستاد
_ کجا میری؟ حالت بهتره؟ تهوع نداری؟
_ جیمین من پسر ۱۵ ساله دبیرستانی نیستم که با
رفتن عشقش بخاد از پا دربیادو خونه نشین بشه ، می رم شرکت یه عالمه کار ریخته سرمجیمین سری براش تکون داد
مشغول جمع کردن میز شدبا صدای کوک به خودش اومد
با کت و شلوار سورمه ای و پیرهن سفید جلوش وایساده بود
_ بابت کمکت ممنون جیمین ! زحمت افتادی... دگ توام برو خونت ، من غروب برمیگردم
اینو گفتو سمت در رفت و خارج شد
_ نمیشد ازم بخوای بمونم؟؟ یا حداقل انقد مستقیم نگی برو خونت؟؟
YOU ARE READING
my brother's boyfriend (kookmin, kookv)
Fanfictionدوست پسر برادرم🥀🦋 دیدن کسی که عاشقشی اونم کنار برادرت اصلا آسون نیست دیدن کسی که تمام قلب تورو داره وقتی تو هیچ جایی تو قلبش نداری اصلا راحت نیست من برای جونگ کوک جون میدادم جیمین پسری که عاشقه دوست پسر برادرش تهیونگه. میشه یه روزی به عشقش برسه ی...