💙22

553 149 17
                                    

از ماشین پیاده شد و بعد از اینکه ماسکشو زد،وارد فروشگاه شد.
چند تا از بازی های مورد علاقه بکو خرید و بیرون اومد.
از فروشگاه بغلی هم یه شیشه بزرگ نوتلا خرید و سوار ماشینش شد.
خودشم میدونست که اول و اخرش،خودش باید بره منت کشی.
پس وقتو بیشتر از این هدر نداد  سمت خونه رفت.
با زنگ خوردن گوشیش،نگاهشو از جلوش گرفت و به موبایلش که اسم سوهو رو نشون میداد،داد.
تماسو وصل کرد و گذاشت رو بلندگو.
+بله هیونگ؟
!چانیول کجایی؟
لحن جدی حرف زدنش،باعث تعجبش شد.
+چیزی شده؟
!میگم کجایی؟
گیج جواب داد.
+تو راه خونم.
!خیل خب.مستقیم بیا خوابگاه.
+برای چی؟میگم چیزی شده؟بک خوبه؟
!بیا خونه حرف میزنیم.
و بعد صدی بوق گوشی،تو ماشین پیچید.

با سرعت بیشتری سمت خونه رفت.
ماشینو تو پارکینگ پارک کرد و طبقه خوابگاه رو تو اسانسور زد.
سریع بیرون رفت و تا خواست در بزنه،در باز شد و قیافه گرفته سوهو نمایان شد.
+چی شده؟
سوهو بی هیچ حرفی کنار رفت تا داخل بره.
چان دوباره خواست بپرسه چی شده که با دیدن منیجرا و لی سومان حرفش تو دهنش موند.
به همه نگاه کرد و وقتی بکو ندید،ته دلش خالی شد.
سمت سوهو برگشت.
+بکهیون کجاست؟
!امروز با بک حرف زدی؟
سوهو بی توجه به حرفش پرسید و به وضوح پر کشیدن رنگ رو از صورت چان دید.
+نه
-امروز صبح به بک هیونگ زنگ زدم گفت داره میاد پیش تو استودیو. ولی الان تقریبا ده ساعته که ازش خبری نیست.
قلب چان چند تا تپش رو جا انداخت.
ده ساعت بود که بکهیونش نبود و اون خبر نداشته.
+خب...خب شاید جایی کار براش پیش اومده و شارژ گوشیش تموم شده.

با وجود اینکه همه وجودش فریاد میزد یه اتفاقی برای بکهیون افتاده،خفه خودشو دلداری داد.
×یه نفر امروز دیده که یه شخصی که خیلی هم شبیه بکهیون بوده رو بیهوش و سوار یه ونش کردن.
پاهای بی حس چان بیشتر از این طاقت نیاوردن رو صندلی کنارش افتاد.
با بهت به لی سومان نگاه کرد.
-اون کسی که اینو گفته مطمئنه؟
×یه مرد جوونه که اتفاقی داشته از اون کوچه رد میشده و دیده که یه ون مشکی ایستاده و یه نفر داره یکیو به زور وارد ماشین میکنه.وقتی دقت میکنه میبینه خیلی شبیه بکهیونه.بعدشم اومده کمپانی و گزارش داده.
-چرا اومده کمپانی؟چرا نرفته پیش پلیس؟
×خودش گفته میخواسته اول کمپانیو در جریان بذاره تا مثلا به بهترین نحو مدیریت کنن ولی من میدونم دردش پول بوده.
+چرا نمیریم پیش پلیس پس؟منتظر چی هستین؟
خواست بلند شه که لی سومان جلوشو گرفت.
×صبر کن.
+برای چی صبر کنم؟بکهیونو دزدیدن بعد میگی صبر کن؟
×نمیخوام پلیس و رسانه ها چیزی بفهمن.تو سکوت حلش میکنیم؟
چانیول عصبی بلند شد و بدون توجه به جمع صداشو بلند کرد.
+باورم نمیشه حتی الانم به فکر ابروتی.بکهیون گم شده.میفهمی؟ دزدیدنش.معلوم نیست کی و برای چی دزدیدتش.ما حتی نمیدونیم کی
ممکنه این کارو کرده باشه.بعد هنوز به فکر اون خراب شدتی؟
×میدونم ممکنه کار کی باشه.
لی سومان بدون توه به داد و بیدادای چان گفت.
+کی؟
لی سومان نفس عمیقی کشید.
×نزدیک به پونزده سال پیش یه پسری به اسم جانگهیون کاراموز کمپانی شد.اولش که اومد زیاد خوب نبود ولی میدونستم که استعدادشو داره.هفت هشت سال بی وقفه تمرین کرد.هم تو خوندن و هم تو رقصیدن واقعا خوب شده بود.همون موقع ها بود که میخواستم اکسو رو بسازم.بهش گفتم که اون میتونه عضو گروه جدید پسرونمون باشه.قرار بود که به عنوان وکال اصلی دبیو کنه.من همه اعضا رو انتخاب کردم ولی وقتی بکهیون اومد،نظرم عوض شد.اون واقعا با استعداد بود.پس به جای جانگهیون اونو به عنوان وکال اصلی انتخاب کردم.جانگهیونم چون نتونسته بود دبیو کنه خیلی افرسده شد و بعد از یه مدتی از کمپانی رفت.
لی سومان یکم از لیوان اب جلوش خورد.
+خب الان بعد از این همه سال اومده که مثلا انتقام بگیره؟
×صبر داشته باش...دو هفته پیش بعد از چندیدن سال اومد پیشم.سر و وضعش خوب بودومعلوم بود که به جاهای خوبی رسیده.ازم خواست که قبولش کنم تا بتونه به عنوان ایدل دبیو کنه.بهش گفتم فعلا سولولیست نمیخوام.اونم بعد از چند تا تحدید بی سر و ته که کرد رفت.
+خیلیم بی سر و ته نبوده انگار.

In The Name Of Love 💓Where stories live. Discover now