💛14

773 152 11
                                    

با تکونای ریزی که تخت خورد بیدار شد.اروم چشماشو باز کرد و به بک که سعی میکرد بیشتر خودشو تو بقلش جا بده نگاه کرد.
لبخندی از کیوتی موجود تو بقلش زد و دستاشو دورش حلقه کرد.
بک صدای پاپی مانندی از درست شدن جاش دراوردو به دنیای خواب برگشت.
+"کیووت"
چان خیلی سعی کرد خودشو کنترل کنه ولی شباهت بیش از حد بک به پاپیا برای قلبش زیادی بود.
بوسه ارومی رو لب نرم بک گذاشت و از کنارش بلند شد.
میخواست تا قبل از بیدار شدن دوست پسرش براش صبحونه اماده کنه.
نگاهی به بالا تنه لختو سفید بک که حالا با مارکاش تزئین شده بود، انداختو لبشو گاز گرفت.
شلوارکشو پاش کردو با کمترین سروصدا بیرون رفت.
هر چیزی فکر میکرد بک دوست داره رو اماده کرد.
اب پرتقال رو تو لیوان ریختو سمت اتاق رفت.
درو باز کردو به بک که حالا به شکم خوابیده بودو گونش بالا اومده بود نگاه کرد.
دلش میخواست گونشو گاز بگیره تا ازش توت فرنگی و نوتلا بیرون بریزه.
سمتش رفتو لیوانو رو عسلی گذاشت.
لپشو ناز کردو صداش کرد.
+"هیونی...بکی....بکهیونییی"
بک صداهای نمفهومی دراوردو پتو رو تا سرش بالا کشید تا به خوابش برسه.
چان تکخندی زدو پتو رو کنار زد.
+"بیبی"
وقتی دید حواس بک یکم جمع شده کلمه جادوییشو که میدونست،میتونه معجزه کنه رو استفاده کرد.
+"هیونمم"
سه ثانیه بیشتر طول نکشید تا بک اروم لای چشماشو باز کرد.
چان بلند خندیدو خم شدو لپ بکو گاز گرفت.
*"اییی...چته وحشی؟....بجای عاشقانه بیدار کردنته؟"
بک همینطور که لپاشو میمالوند جیغ جیغ کنان گفتو دوباره چانو به خنده انداخت.
+"انقد کیوت نباش شرین کیوتم"
بک چشماشو چرخوندو چان خم شد تا بوسه صبح بخیرشو بده.
+"صبح بخیر عزیزم"
چان بعد از بوسه کوتاه ولی محکمی که رو لباش گذاشت،با لبخندی که چالاشو به نمایش میذاشت گفت.
*"صبح تو هم بخیر"
بک که انگشتشو تو چال لپ چان کرده بود با لبخند درخشانی گفتو دل چانو لرزوند.
+"بیا اب پرتقالتو بخور.امروز باید حسابی چیزای مقوی بخوری.دیشب بهت فشار اومد."
چان همونجور به بک کمک میکرد بشینه گفتو لیوانو دستش داد.
بک که یکم لپاش از یاداوری شب قبلشون رنگ گرفته بود،سرشو تند تند تکون دادو تا تونست خودشو برای چان لوس کرد.
*"اره...باید کلی خوراکی برام بخری...نوتلام باید کلی بهم بدی...کل روزم بقلم میکنی...حمومم میبیریم...فهمیدی پارک؟"
+"چششم...هرچی تو بگی کیوت قشنگم"
بک نخودی خندیدو اب پرتقالشو سر کشید.
+"من میرم میزو بچینم.دستو صورتتو بشور بیا."
یه نگاه به بدن سفید بک که حالا بیشتر مشخص بود کرد.
+"یه چیزیم بپوش اگه نمیخوای دوباره بلایی سرت بیرم"
نیشخندی به صورت خجل بک زدو بیرون رفت.
بک با لبخندی که لحظه ای از صورتش پاک نمیشد،دستو صورتشو شست.پیرهن سرمه ای چانیولو از تو کمد برداشتو تنش کرد.چند تا دکمه اولشو باز گذاشتو از تو ایینه نگاهی به کیس مارکای چان که همه جای بدنش بودن،نگاه کرد.
لبخند عمیقی از این همه رد مالکیت پارک چانیول زدو از اتاق بیرون رفت.
چانیول تو اشپزخونه با بالاتنه برهنه مشغول چیدن میز بود.
بک با دیدن بدن عضله ای دست پسرش،زبونشو رو لباش کشیدو سمتش رفت.
چان وقتی متوجه اومدنش شد سمتش برگشتو با دیدن بک تو پیرهن سرمه ایش که با رنگ پوستش تضاد داشت،نفس عمیقی کشید تا بهش حمله نکنه و اول صبحی کنترلشو از دست نده.
بک که نزدیک تر شد،متوجه مارکای روی رون پاهاش شد.
لبشو گاز گرفتو بکو تو یه حرکت بلند کرد،نشوند رو اوپن.
دستشو نوازش وار روی روناش کشید.مارکاشو لمس کردو مور مور شدن بدن بکو نادیده گرفت.
*"چیه؟از شاهکارت خوشت اومده که نیشت تا گوشات بازه؟"
بک با حالت مثلا حرصی گفتو پاهاشو دور کمر چان حلقه کرد.
+"به شاهکار بودنشون که شکی نیست.ولی داشتم به این فکر میکردم اونجور که باید از خجالت این برفیا در میومد،در نیومدم."
همونجور که رونای توپر و سفید بکو تو دستش میفشرد گفت.
بک سرشو کج کردو لباشو غنچه کرد.
*"که اینطور"
چان خندیدو خم شدو لبای غنچه بکو تو دهنش کشید.
بک دستاشو دور گردنش حلقه کردو با باز کردن دهنش برای چندمین بار به چان اجازه فتح کردن دهنشو داد.
چان لب پاینشو گاز گرفتو مکید.
دستاشو رو کمر بک گذاشتو بیشتر به خودش فشارش داد.
بک حلقه پاهشو تنگ تر کردو کامل تو بغل چان فرو رفت.
چان دستاشو پایینتر بردو رو هلوهای بک گذاشتو محکم بهشون چنگ زد.
بک ناله ای کردو سرشو عقب برد.
+"درد نداری؟"
بک با لبای خیسو ورم کرده که نتیجه بوسشون بود،سرشو به چپ و راست تکون داد.
*"زیاد نه"
+"مطمئنی؟"
*"اوهوم...گشنمه"
بک بعد از اینکه به چان اطمینان خاطر داد که درد نداره با ناله گفتو چانو از این همه شکموییش به خنده انداخت.
+"خیل خب.دستاتو محکم بگیر."
بک تا وقتی که چان بلندش کردو تو بغلش سمت میز رفت،منظورشو نفهمید.
*"یا..یااا داری چیکار میکنی؟بذارم زمین...من اون دوست دخترای لوست نیستمااا"
+"اره توت فرنگی کوچولو نیستی.دوست پسر لوسمی"
چان همونطور که بکو رو صندلی میشوند گفت.
بک سعی کرد جلوی لبخندشو بگیره و همچنان اخم کنه ولی با دیدن میز رنگارنگ جلوش برق از سرش پرید.
چان با دیدن بک که اب دهنشو صدا دار پایین داد خندیدو ظرف تخم مرغ عسلی رو جلوی بک گذاشت.
+"همش مال خودت.بخور جون بگیری"
بک که انگار منتظر بود بهش اجازه خوردن بدن،سریع مشغول خوردن شد.
از نوتلا و توت فرگی شروع کرد و هر چی دم دستش میومد میخورد.
چان با لبخند درشتی دوست پسر کیوتشو که موقع خوردن مثل همستر میشد نگاه کردو خیلی جلوی خودشو گرفت تا سمتش نره و لپاشو گاز بگیره.
وسطای صبحانشون بودن که یهو لبای بک اویزون شدنو لقمه ای که گرفته بودو زمین گذاشت.
چان با چشمای گشاد به تغییر مود یهویی بک نگاه کرد.
+"چیشد یهو؟"
*"من چاقم"
غذا تو گلو چان گیر کردو سرفش گرفت.
+"کی همچین حرفی زده؟"
چان بعد از تلاش های زیاد واسه نفس کشیدن از بکهیونی که اه میکشید پرسید.
*"نیازه کسی بگه؟ببین شکممو"
بک با لبای اویزون به لباسش که بالا زده بوده بود نگاه کردو دستشو رو شکم نرمش کشید.
+"لعنتی انقد شیرین نباششش"
چان به بک انگار داشت با شکمش حرف میزد گفتو بوسه تندی رو شکمش گذاشت.
+"تو خلیم لاغر و خوش هیکلی.خیلیم بدن هاتی داری.فهمیدی نوتلا؟"
بک با صورت سرخش سر تکون داد.
چان لقمه جدیدی براش گرفتو دستش داد.
بعد از چند لقمه بک دوباره لباشو اویزون کرد.
+"یا خدا باز چی شد؟"
*"خب تو دوست پسر عضله ای دوست داری"
+"این چرتو پرتا رو از کجا میاری بک؟؟"
*"چرت و پرت؟ چرت و پرت؟"
بک جیغ جیغ کنان گفتو چان محض احتیاط صندلیشو عقب تر برد.
*"میخوای بگی پسرایی که بدن عضله ای دارن دوست نداری؟"
بک با اخم وحشتناکی گفتو چان تو ذهنش دنبال وقتی میگشت که یک کلمه در مورد پسرای عضله ای حرف زده باشه.
+"نه بک واقعا نه.از کجات اوردی اینو؟"
*"پس چرا تو فیکا همیشه جذب پسرای چهارشونه میشی؟"
چان چند تا پلک زد تا حرف بکو حضم کنه.
بعد چند ثانیه صدای بلند خنده چان تو خونه پیچید.
*"به چی میخندی گنده بک؟"
بک با حرص گفتو چانو بیشتر به خنده انداخت.
+"بک تو فن فیک میخونی؟"
چان با ته مونده خندش گفتو بک تازه فهمید چه سوتی داده.
*"نه ...خب .....بعضی وقتا...چیز....اصلا اره میخونم به تو چه؟"
بک با تخسی گفتو دوباره چانو به خنده انداخت.
*"چی انقد خنده داره دراز؟"
چان نفس عمیقی کشید تا بیشتر از این بکو عصبی نکنه.
+"خب من تو فیکا دیگه به چیا علاقه دارم ؟"
بک که دوباره به حالت عصبیش برگشته بود با چشمایی که ازش اتیش میبارید شروع کرد به غرغر کردن.
*"چیه خیلی کنجکاوی بدونی؟خیلی خب.بذار برات بگم جناب فاکر.تو فیکا یا گنگستری یا رئیس مافیا.منم همیشه یه بدبخت تو سری خورم که عاشق یه قاتل روانی میشه.البته نگران نباش تا پای من وسط باشه یه ادم وحشی خشنی.پای دخترا که میاد وسط،یه معلم دلسوز یا رئیس شرکت میشی.
اوه..تازه کلا چیزای بزرگ دوست داری.چه دختر چه پسر.به هر حال من جلوتو نمیگیرم اگه میخوا....."
با لبای چان که رو لباش نشست بقیه حرفش تو دهنش موند.
چان بعد از اینکه مطمئن شد حواس بکو پرت کرده،عقب کشیدو به چشمای پاپیش نگاه کرد.
+"وسطش نفس بگیر جوجه"
چان خال بالای لبشو بوسید.
+"اخه قشنگم واقعا الان داری منو با پارک چانیول تو فیکا مقایسه میکنی؟تو اون فیکا هیچ وقت نمیتونن علاقه من نسبت به تو رو نشون بدن.هیچ وقت نمیتونن اینکه تا چه حد دوست دارمو بنویسن.
پاپی کیوتم یه چیو میدونستی؟ از وقتی عاشق تو شدم،نه گیم نه استریت.فقط و فقط به تو گرایش دارم.
توپولی یا با سیکس پک،شلخته یا مرتب،کیوت یا سکسی،تو همیشه به چشم من خواستنی ترینی"
همونجور که نفسای گرمش صورت بکو نوازش میکردن گفت.
بک که حالا با حرفا و نفسای چان حسابی تو خلسه رفته بود،صدای نامفهومی دراورد.
+"نوتلا؟"
بک با صدای چان به خودش اومدو سعی کرد خودشو جمع و جور کنه.
*"هوم؟"
چان بوسه ای رو بینیش گذاشتو عقب کشید.
+"خب تا یکیمونو حامله نکردی پاشو میزو جمع کنم."
بک براش زبون دراوردو خواست بلند شه که چان یه دستشو پشت کمرشو دست دیگشو زیر زانو هاش انداختو براید استایل بلندش کرد.
بک برای جلوگیری از افتادنش سریع دستشو دور گردن چان حلقه کرد.
*"تو باز منو بلند کردی...بذارم زمیییین"
+"چقد جیغ میزنی فسقل اروم بگیر"
بک که از دست و پا زدن خسته شده بود،اروم شد تا چان سمت مبلا
ببرتش.
بعد از اینکه چان رو مبل گذاشتش،با چشم غره به سمت میز بدرقش کرد.
چان وسایل میزو جمع کردو سمت اتاق رفت.بک که مثلا سرش تو گوشیش بودو اصلنم کنجکاو نبود که چان چیکار میکنه،گردنشو سمت اتاقا کج کرد.
با بیرون اومدن چان سریع سرشو دوباره تو گوشیش بردو صدای خنده رو اعصاب چان که بخاطر گیر انداختنش موقع دید زدن و فضولی بودو نادیده گرفت.
وقتی چان دوباره بدون توجه بهش سمت اتاق رفت،چشماشو حرصی چرخوند.
با فکری که به ذهنش رسید نیشخندی زدو سریع به شکم رو مبل خوابید. لباسشو به عمد از رو بوتش کنار زدو خودشو سرگرم با گوشی نشون داد.
چان که بیرون اومد سرشو بلند نکردو به صدای قدمای چان گوش کرد. وقتی دیگه صدای قدماشو نشنید فهمید ایستاده.به عمد اهنگی زیر لب زمزمه کردو بوتشو تکون داد.
میتونست از همونجا هم صدای چانو که اب دهنش قورت میده بشنوه.
جلوی نیشخندی که داشت رو لباش مینشستو گرفتو به شیطنتش ادامه داد.
بعد از چند دقیقه که یه رقص باسن کامل راه اندخته بود،صدای پاهای چانو شنید که به قدمای بلند سمتش میومد.
خواست بلند شه بشینه که دست چان رو بوتش نشست.
*"اوه کی اومدی؟"
بک با حالت مثلا بیخبری گفتو چان نیشخندشو ندید.
+"اوه کی اومدی ها؟که نمیدونستی اومدم بیرون؟"
*"نه داشتم با گوشیم کار ..."
حرفش تموم نشده بود که گوشیش از دست چان بیرون کشیده شد.
+"حداقل یه برنامه باز میکردی دروغت معلوم نشه"
چان با نیشخند گفتو ضربه ارومی به باسن بک زد.
+"شانس اوردی دیشب حساب اینا رو رسیدم وگرنه الان تنبیه میشدی بیبی بوی"
چان همونطور که بوت بکو لمس میکرد گفتو تو یه حرکت بکو رو دوشش انداخت.بطوری که شکم بک رو شونش بودو کاملا برعکس شده بود.
*"نمیدونستم از این کینکا داری پارک چانیول"
چان ضربه ای به باسن بک که درست کنار گوشش بود زد.
+"تازه کجاشو دیدی بیبی.شیطنت کنی ددی تنبیهت میکنه"
بک لبشو گاز گرفتو از این حالت ددی گونه چان مخفیانه لذت برد.
به اتاق که رسیدن،چان بکو پایین اورد.پیرهنشو دراوردو خواست لباس زیرشو هم دربیاره که دستای بک مانعش شدن.
*"چیکار میکنی؟"
چان با حالت پوکری نگاش کرد.
+"چیه الان مثلا نمیخوای جلوی من لخت شی.عزیزم من دیشب خیلی بیشتر از اینا دیدمو ...کردم"
بک با لپای گلی چشم غره ای بهش رفت و اجازه داد لباس زیرشو هم دراره.
بک معذب تو جاش تکون خوردو منتظر به چان نگاه میکرد تا لباسشو دراره.
چا شلوارکو باکسرشو با هم دراوردو دوباره بکو براید استایل بغل کردو سمت حمام تو اتاق رفت.
*"فکر نمیکردم اقعا کلا روزو بغلم کنی"
چان پیشونیشو بوسید.
*"میدونم که من اصلا لوس نیستم خودمم میتونم راه بیام"
+"بله بله. نگران نباش اصلا چیزی از مردونگیت کم نشده نوتلام .پس با خیال راحت ازش لذت ببر"
بک سرشو رو سینه چان گذاشتو با لبخند اجازه داد چان به حموم ببرتش. تو وان با زمزمه های عاشقونش قلبشو سرشار از لذت کنه.
سرشو بدنشو بشوره.موهاشو خشک کنه.لباس تنش کنه و با هیچ کدوم از این کارا بک حس بدی نداشت.امروز برای اولین بار بعد از کلی وقت گذاشت کسی لوسش کنه،ازش مراقبت کنه و اون فقط لذت برد.چون اون شخص هر کسی نبود...پارک چانیولش بود....
-------------------------------
✨ووت و کامنت یادتون نره

In The Name Of Love 💓Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora