باقی کلاسهای تهیونگ با حضور همون پسری که ساعت اول ملاقات کرده بود گذشت.
معمولا وقت گذروندن با بقیه براش مشکل نبود ولی اون پسر مدام بهش خیره میشد و این اذیتش میکرد. به هر حال کاری هم نمیتونست بابتش انجام بده، دلش نمیخواست صحنه جدید دیگهای بسازه و بیشتر از این سوژه بحثهای دانش آموزی بشه.
وقت ناهار بود و تهیونگ هم مثل بقیه راهی سالن غذاخوری شده بود. همونطور که راه میرفت دستش رو توی جیبش برد تا گوشیش رو دربیاره و چک کنه که پیامی داره یا نه.
هیچی...
منتظر تماس کسی نبود، اون حتی رابطهاش با خانوادش هم عوض شده بود. دیگه براشون اهمیتی نداشت. فقط داشتن تحملش میکردن تا زمانی که 18 سالش بشه. خودش هم بی صبرانه انتظار همون روز رو میکشید تا از این شرایط خلاص بشه.
توی صف ایستاد تا ناهارش رو بگیره. گرسنه نبود ولی باید شکمش رو سیر میکرد تا بیشتر از این ضعیف نشه، در اون صورت نمیتونست تظاهر به سرسخت بودن بکنه و بیشتر از دو روز تو این مدرسه دوام نمیاورد.
چشمهاش رو دور تا دور سالن چرخوند تا بالاخره یه میز خالی پیدا کرد. ظرف غذاش رو روی میز گذاشت و نشست.
به غذاش نگاه کرد و نفسش رو با آه بیرون داد و بعد با بی میلی همبرگر سرد شده رو برداشت.
______________________________
_اون همون پسر جدیدست؟
با سوال هوسوک توجه جونگکوکی که درحال سیگار کشیدن بود و توی افکار خودش غرق شده بود، به پسر جلب شد.
همونطور که پکی به سیگار توی دستش میزد سرش رو تکون داد و نگاهش رو از پسر گرفت. علاقهای به صحبت کردن درباره اون پسر نداشت، این که اون پسر نادیده اش میگرفت باعث میشد خون توی رگهاش بجوشه. چیزی که ذهنش رو درگیر کرده بود این بود که چرا نمیتونه نسبت بهش بیتوجه باشه و از اینکه هرکاری میکرد تا توجهش رو داشته باشه خسته شده بود.
آرورا بهش گفته بود که مواظبش باشه ولی جونگکوک هیچوقت حرفهاش رو جدی نمیگرفت.
جیمین همونطور که به تهیونگ خیره شده بود گفت:
_شنیدم که اون نهیون رو نشونده سرجاش؟ پسر! اون صحنهِ لعنتی فوق دیدنیه حیف که از دستش دادم.
جونگکوک با حرف جیمین به تهیونگ نگاه کرد.
یه حسی بهش میگفت حاضره همه حد و مرزهاش رو رد کنه تا بفهمه کیم تهیونگ واقعا کیه. اون پسر شخصیت عجیبی داشت و این برای کسی مثل اون تازه بود.
_من دیدم، میتونم بگم واقعا صحنه زیبایی رو از دست دادی.
جونگکوک گفت و نگاهش رو از تهیونگ گرفت.
_چطوره اون رو به اکیپمون اضافه کنیم؟ از سطح ماعه.
با پیشنهاد هوسوک، یونگی با نگاه ′بهتره شوخی کرده باشی′ بهش خیره شد.

YOU ARE READING
𝐌𝐘 𝐒𝐈𝐒𝐓𝐄𝐑'𝐒 𝐂𝐑𝐔𝐒𝐇 |𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕|
Teen Fiction|تکمیل شده| سعی کن دوباره دستت رو بلند کنی تا دیگه انگشتت هم به اون دوست دختر کوچولوت نخوره... این یه تهدید توخالی نبود، کیم تهیونگ میتونست حرفهاش رو عملی کنه! جئون جونگکوک از اینکه شاهد تهدید شدن یکی از معشوقههای چاپلوسش توسط اون پسر تازه وارد بو...