Chapter 26

4.4K 742 119
                                    

_″مطمئنی فقط بخاطر اینکه دلت برام سوخته این رو نمیگی؟″

این اولین چیزی بود که تهیونگ بعد از بوسه‌اشون به زبون آورد. جونگکوک از سوالش دلخور نشده بود، درک میکرد باور کردن اعترافش بعد از تمامی اون حرف‌ها برای تهیونگ سخت بود. مثل اینکه زمان درستی رو برای این کار انتخاب نکرده بود. لبخند بزرگی روی لب‌هاش نشست و دست تهیونگ رو بین دوتا دست‌های خودش گرفت.

_قول میدم هر زمان که بهم نیاز داشتی پیشت باشم و قرار نیست هیچوقت دست‌هات رو ول کنم.

با نگاه عمیقش به چشم‌های تهیونگ خیره شده بود و همونطور که با انگشت‌هاش بازی میکرد کلمات رو به آرومی بیان میکرد.

_توام همین حس رو نسبت به من داری؟

با سوال پسر بزرگتر تهیونگ نگاهش رو از چشم‌های منتظر و مشتاق رو به روش گرفت و سرش رو پایین انداخت. اون از احساسات خودش مطمئن نبود. همیشه مشخصه و تسلط بر عواطف و احساساتش براش سخت بود. نمیدونست حسی که به جونگکوک داره چیه اما نمیتونست منکر اون حس نابی بشه که وقتی جونگکوک میبوسیدش و دستش رو میگرفت، بهش دست میداد. نمیدونست این واقعا عشقه یا حس دلخوشی بعد از پیدا کردن مهر و عاطفه‌است؟!

نمیخواست قلبش و جونگکوک رو فریب بده. بعد از اون روز که با فکر مین‌یون، جونگکوک رو بوسیده بود علاوه بر یأس از خودش فهمیده بود که دیگه حسی به اون خیانت کار نداره.

_″م‍..من نمیدونم. متاسفم کوک.″

تهیونگ احساس گناه میکرد، فکر میکرد از احساسات جونگکوک برای تسلی و آسایش خودش سواستفاده کرده.

_درک میکنم تهیونگ.

پسر بزرگتر با وجود حس بدی که لحظه لحظه بیشتر روی قلبش سنگینی میکرد، با مهربونی گفت و با نوازش کردن گونه تهیونگ وادارش کرد بهش نگاه کنه.

_تو کار اشتباهی انجام نمیدی اشکال نداره که به خودت زمان بدی پس تا موقعی که بخوای صبر میکنم برای تصمیم گیری به خودت اجبار نکن باشه؟

تهیونگ با تعلل سرش رو تکون داد.

لب‌هاش رو به پیشونی تهیونگ چسبوند و بعد از دم عمیقی که از بوی خوش موهاش گرفت کنار کشید.
با دیدن تهیونگ که با خجالت چشم‌هاش رو بسته بود تکخندی کرد و لپش رو کشید.

_حالا هم بلند شو و همون تهیونگ کله خراب و سرسخت باش، این همون چیزیه که هستی قوی ترین پسری که به عمرم دیدم.

تهیونگ با شنیدن حرف جونگکوک نیشخندی زد.

_″ازت ممنونم.″

________________________

آرورا به بطری وودکا داخل دستش خیره شد، این سومین بطری‌ای بود که داشت مینوشید. باور داشت که الکل میتونه دردهاش رو برطرف کنه حتی اگه موقتی باشه. به همین امید دو بطری وودکا رو بدون فکر سر کشیده بود ولی هنوزم درد داشت.

𝐌𝐘 𝐒𝐈𝐒𝐓𝐄𝐑'𝐒 𝐂𝐑𝐔𝐒𝐇 |𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕|Where stories live. Discover now