Chapter 29

4.9K 737 115
                                    

تهیونگ توی ایستگاه اتوبوس منتظر جونگکوک بود.
تقریبا سه دقیقه میشد که اونجا ایستاده بود و همین مدت زمان کم کلافه‌اش کرده بود. به ساعت مچیش نگاه کرد.

۶:۰۳

خیلی زود بود و خورشید هنوز کاملا طلوع نکرده بود تا با پرتوهای گرمش تن پسر رو گرم کنه. دست‌هاش رو دور بدنش حلقه کرد و با خوابالودگی خمیازه‌ای کشید. از هیجان نتونسته بود دیشب درست بخوابه و این براش خجالت‌آور بود، اما نمیتونست هیجان و ذوق زدگیش رو برای قرار امروزشون کنترل کنه. با تمام وجود میخواست بفهمه پسر بزرگتر برای قرارشون چه برنامه‌ای ریخته که باید صبح به این زودی راه بیفتن.

کم کم ایستگاه اتوبوس شلوغ شد. عده زیادی روی نیمکت ها مستقر شدن. تهیونگ حدس میزد که مقصدشون جایی جز محل کارشون نیست. بعد از چند دقیقه اتوبوس رسید و به همراه اون صدای موتور به گوش پسر رسید، حتی با اینکه کلاه کاسکت سرش بود میشد فهمید که جونگکوکه. وقتی جونگکوک موتورش رو مقابل پاهای پسر پارک کرد، تهیونگ با نگاه جدی که به چهره داشت به پسر بزرگتر تشر زد:

_"دقیقا ۶ دقیقه دیر کردی و باید بگم که قرار نیست خیلی راحت ببخشمت."

جونگکوک کلاهش رو دراورد و انگشت‌هاش رو بین تار موهاش کشید تا به حالت اولشون برگردن.

اون لحظه تهیونگ قسم میخورد که قلبش از تپش ایستاده، این قطعا جذاب ترین حرکتی بود که تا به حال از یه پسر دیده بود. و ژاکت چرم خوش‌دوخت پسر که سخاوتمندانه بازوهاش رو به نمایش میذاشت کمکی به حال تهیونگ نمیکرد.

_متاسفم ته، یکم طول کشید تا موتورم رو آماده کنم.

با عذرخواهی جونگکوک، تهیونگ که آب دهانش سرازیر شده بود به خودش اومد.

   احمق انقد ضایع نباش!

تو ذهنش فحشی نثار خودش کرد و در جواب پسر سرش رو تکون داد. خجالت‌زده شده بود، خوشحال بود که هوا به اندازه‌ای روشن نشده بود که جونگکوک متوجه حرکات عجیب و چهره خجالت‌زده‌اش بشه. اما مثل اینکه اشتباه میکرد و دلیل پوزخند رومخ جونگکوک رفتار خودش بود.

تهیونگ به سختی صداش رو صاف کرد و سعی کرد تا قبل از اینکه از خجالت بمیره خودش رو نجات بده.

_"موتور برای چی؟"

تهیونگ از موتور میترسید. هنوزم اتفاق و زخم دردناکی که مربوط به تصادفش میشد رو به یاد داشت بعد از اون اتفاق به خودش قول داده بود که دیگه هیچوقت موتور نرونه.

_جذاب شدی.

به جای جواب دادن، جونگکوک سعی داشت مکالمه رو به جای دیگه‌ای برسونه. البته که تهیونگ خودش این رو میدونست. اون فقط ۴۵ دقیقه رو صرف انتخاب لباس کرده بود قطعا تعریفی کمتر از اون کم لطفی به حساب میومد.

𝐌𝐘 𝐒𝐈𝐒𝐓𝐄𝐑'𝐒 𝐂𝐑𝐔𝐒𝐇 |𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕|حيث تعيش القصص. اكتشف الآن