Chapter 5

5K 870 87
                                    

تهیونگ خیال میکرد میتونه آخر هفته‌اش رو بدون هیچ مزاحمتی از سمت کسایی که کارشون فقط قضاوت کردن و تضعیف روحیه‌اش بود بگذرونه، ولی مثل اینکه اشتباه میکرد.

اوضاع جایی بدتر شد که مادرش بهش گفت امروز جایی نمیرن و توی خونه قراره بمونن.

_تهیونگ برو خریدهایی که تو ماشین گذاشتم رو برام بیار.

تهیونگ نفسش رو با کلافگی بیرون داد و تلویزیون رو خاموش کرد.

امروز دوست‌های خانوادگیشون قرار بود بیان، به همین خاطر خانواده‌اش به فروشگاه رفته بودن تا خرید‌های لازم رو قبل از رسیدن مهمان‌ها انجام بدن.

واقعا درکشون نمیکرد. اون حتی خانواده‌اش رو دو ساعت بیشتر نمیتونست تحمل کنه، به چه دلیل احمقانه‌ای حتما امروز باید دوست‌های پدر و مادرش میومدن؟ خب...خانواده‌اش اینطور فکر نمیکردن، این دلیلش رو توجیح میکرد!

_″باشه مامان.″

از روی کاناپه بلند شد و بیرون رفت. وقتی که پیش ماشین رسید نگاه آزرده خاطر پدرش رو روی خودش حس کرد ولی هیچ کاری نمیتونست در این باره بکنه.

خسته شده بود از اینکه مدام خودش رو بهشون ثابت کنه و اون‌ها کوچکترین اهمیتی ندن. تهیونگ مطمئن بود که خانواده‌اش میدونن هرچی اتفاق افتاده تقصیر اون نبوده ولی فعلا آماده نبودن تا قبول کنن. خودش هم قبول کرده بود تو این مدت نگاه‌های اذیت کنندشون رو تحمل کنه، به هرحال کار دیگه‌ای ازش بر نمیومد.

همونطور که کیسه‌های خرید رو روی میز میذاشت گفت:

_″بیا مامان.″

مادرش همونطور که کیسه‌ها رو جا به جا میکرد غر زد:

_باید مواظب باشی، نگاه کن زدی تخم مرغ‌ها رو شکستی.

_″قبلش شکسته بود.″

سعی کرد از خودش دفاع کنه چون تقصیر اون نبود که تخم مرغ شکسته خریدن، ولی مثل این که نتیجه‌اش برعکس بود و مادرش عوض اینکه بهش گوش بده عصبانی شد.

_الان داری رو حرف من حرف میزنی؟ معلومه! این همون چیزیه که بعد اون کارات گیرم میاد!

طرز صحبت و رفتارِ الان پدر و مادرش بیشتر از هر چیزی بهش آسیب میزد. بعضی اوقات با خودش میگفت این همون زنیه که وقتی بهش میرسید همه‌ی رفتارهاش از روی عشق بود؟ ولی همه چی ظرف مدت چند روز تغییر کرده بود.

_″ببخشید.″

میدونست که تقصیر خودش نیست ولی این موضوع الان انقدر بی اهمیت بود که بخاطرش بحث کنه.

_وقتی که مهمان‌ها اومدن باید درست رفتار کنی. اون‌ها آدم‌های مهمی‌ان و مهمتر از اون، نمیخوان کسی تاثیر بدی روی بچشون بذاره.

𝐌𝐘 𝐒𝐈𝐒𝐓𝐄𝐑'𝐒 𝐂𝐑𝐔𝐒𝐇 |𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕|Donde viven las historias. Descúbrelo ahora