_″ولم کن من با تو هیچ جا نمیام.″
تهیونگ با عصبانیت گفت اما جونگکوک بی اهمیت به حرف پسر دستش رو محکمتر کشید.
_بیخیال رفیق! چرا انقدر تنگ بازی درمیاری؟
برخلاف تهیونگ، جونگکوک به آرومی گفت و سعی کرد تهیونگ رو از نیمکتی که مثل چسب بهش چسبیده بود جدا کنه.
_″من جایی نمیرم، نمیخوام دور و برم پر باشه از یه مشت پسر مستِ به اصطلاح پایه. من اصلا نمیخوام با تو باشم از کدوم گوری پیدات شد؟″
بعد از اون تهیونگ با شدت جونگکوک رو هل داد و بلند شد تا بره.
فشار عصبی زیادی روش بود و حوصله یه دردسر دیگه رو نداشت. درست وقتی که دست جونگکوک رو روی شونهاش حس کرد با اخم به طرفش برگشت.
_″سعی کن دوباره دستت رو بلند کنی تا دیگه انگشتت هم به اون دوست دختر کوچولوت نخوره.″
جونگکوک با تعجب و حیرت به ببر عصبانی رو به روش زل زده بود.
موهای فندقی نسبتا بلند پسر با وزش باد روی چشمهاش جا میگرفتن و اون چشمهای وحشی تیره تر از قبل به نظر میرسیدن. اون صدای بم و تهدیدگرش باعث میشد با لذت مشتاق این باشه که تا کجا قراره پیش بره!
تهیونگ مرموز بود و جونگکوک کنجکاو رو تشنه کشف میکرد.
_ببین بچه میدونم روی مود خوبی نیستی. نمیدونم چه اتفاقی افتاده ولی میبینم که چطور توی یه چیز گوهی دست و پا میزنی، من فقط میخوام حال و هوات عوض بشه.
تهیونگ با حرص نفسش رو بیرون داد.
_″چرا برات مهمه؟!″
نمیخواست دو روز بعد از آشنایی باهاش دعوا کنه ولی نتونست تحمل کنه و صداش رو بالا برد.
_چون وضعیت منم بهتر از تو نیست.
جونگکوک زیرلب گفت و سرش رو پایین انداخت.
وقتی دید تهیونگ تکون نمیخوره بهش نگاه کرد. تهیونگ بدون هیچ حرفی به چشمهاش خیره شده بود و دنبال حقیقت میگشت.
_منم مثل تو داشتم گریه میکردم. هیچکدوممون هم نمیخوایم کسی از زندگی مزخرفمون سر در بیاره پس بیا بخندیم و تظاهر به شاد بودن بکنیم، باشه تهیونگ؟
برای اولین بار بود که اون پسر تتو دار به اسم صداش میزد. نمیدونست چه حسیه ولی هرچیزی که بود باعث شد جریان خون رو به گونههاش حس کنه.
_″تو حتی نمیدونی من مشکلم چیه.″
سعی کرد تا جایی که میتونه بی تفاوت جلوه کنه، نمیخواست با کسی درباره مشکلاتش صحبت کنه. حتی یادش نمیومد چند وقت از زمانی که کسی حالش رو پرسیده بود میگذره. انقدر غرق دنیای تاریک و تنهاش شده بود که نمیدونست دور خودش حصار چیده ولی مثل اینکه پسر سمج رو به روش خیلی مشتاق بود تهیونگِ واقعی که توی لجنزاری از سادگی و فریب خوردگی دست و پا میزد رو ملاقات کنه، یا شاید هم نجاتش بده.

YOU ARE READING
𝐌𝐘 𝐒𝐈𝐒𝐓𝐄𝐑'𝐒 𝐂𝐑𝐔𝐒𝐇 |𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕|
Teen Fiction|تکمیل شده| سعی کن دوباره دستت رو بلند کنی تا دیگه انگشتت هم به اون دوست دختر کوچولوت نخوره... این یه تهدید توخالی نبود، کیم تهیونگ میتونست حرفهاش رو عملی کنه! جئون جونگکوک از اینکه شاهد تهدید شدن یکی از معشوقههای چاپلوسش توسط اون پسر تازه وارد بو...