Chapter 16

3.9K 700 109
                                    

جونگکوک با تن صدای بلند و قاطعی گفت:

_هیچی عمو جان!

_من مدیر مدرسه‌ام نه عموت.

مرد که جئون سوکجین نام داشت جواب داد و با اشاره کردن به بنر ادامه داد:

_حالا بگید ببینم این برای چیه؟

_آق‍..آقای جئون..

جاسمین هقی بین اشک‌های تمساحش زد.

_ا..اونا منو م‍..مجبور به این کار ک‍..کردن.

جونگکوک چشم‌هاش رو تو حدقه چرخوند و ریشخند تمسخر آمیزی روی لب هاش نشست. خودش رو برای یاوه سرایی و دروغ های دراماتیک جاسمین آماده کرد اما اینو از خاطر نبرد که اگه پاش رو فراتر از حدش بزاره اینبار طور دیگه‌ای جوابش رو میده!

سوکجین با لحن سردی پرسید:

_کی؟

سوکجین عموی جونگکوک و همچنین مدیر مدرسه‌ای بود که توش درس میخوند. بخاطر کارهای اداری مجبور شده بود مدرسه رو ترک کنه اما وقتی که برگشته بود با صحنه جالبی رو به رو نشده بود، اولین چیزی که به چشمش خورده بود این بود که یکی از دانش آموزها با قلدری و زورگویی به کس دیگه‌ای آزار رسونده بود. چیزی که به هیچ عنوان توی مدرسه اون قابل بخشش نبود!

جاسمین جواب داد:

_ج‍..جونگکوک..

تهیونگ به هیچ وجه کارِ جونگکوک رو دوست نداشت و تنها چیزی که بهش فکر میکرد این بود که جونگکوک سزاوار این رسوایی جلوی مدیر مدرسه‌است. قلدری کردن برای دیگران یه اختیار یا انتخاب نبود، این یه بیماری روانی برای کسایی بود که با دیدن صدمه دیدن دیگران خرسند میشن.

جاسمین با انگشتش به تهیونگ اشاره کرد:

_و ت‍..تهیونگ.

چشم‌هاش بخاطر گریه کردن باد کرده و قرمز شده بودن و برای کسی که از ماجرا با خبر نبود اینطور به نظر میرسید که واقعا متحمل شکنجه سختی شده!

تهیونگ متعجب نشد، این ماهیت دنیا بود. ماهیت آدم‌ها، یه مار به هرحال زهرش رو میریزه.

به خاطر همینه نمیتونم به کسی اعتماد کنم!

شاید تهیونگ جدی نمیگرفت و از کنارش رد میشد، اما جونگکوک نمیتونست.

_چرا زر میزنی؟! تهیونگ میخواست به تو آشغال کمک کنه و اینطوری جوابشو میدی؟ هرز..

سوکجین مانع حرف زدنش شد:

_کافیه! خودم فهمیدم اوضاع از چه قراره.

به خوبی میدونست که جونگکوک پسر ریاکار و متظاهری نیست ولی انتظار چنین رفتاری رو ازش نداشت. جونگکوک به حدی عصبی شده بود که حتی خشم، هم معنای حسش نبود. باید کار دیگه ای جز تهدید کردنش انجام میداد

𝐌𝐘 𝐒𝐈𝐒𝐓𝐄𝐑'𝐒 𝐂𝐑𝐔𝐒𝐇 |𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕|Where stories live. Discover now