Chapter 13

3.2K 429 34
                                    

جکسون تمام طول راه خونه رو عصبانی بود، پس چیز زیادی نگفت و تهیونگ از این بابت خوشحال بود.

میتونست حس کنه که تاثیرات مورفین کم کم داشتن از بین میرفتن. بند انگشت هاش رعشه داشتن و درد کمرنگی توی تموم عضلات بدنش بود. سعی کرد با وجود میگرِنِش بخوابه، اما صدای جیمین مثل نوار خرابی توی ذهنش در حال پخش بود.

"این تو نیستی!"

"تو یه گَنگِستِر نیستی!"

"جونگوک چی؟!"

این قسمت همیشه باعث میشد دستهاش مشت بشن.

جیمین چطور میتونست فکر کنه که اون به جونگوک فکر نکرده؟ معلومه که بهش فکر میکرد!

جونگوک تنها کسی بود که اون قبل از هر تصمیم گیری ای بهش فکر میکرد — زنجیره ای از تصمیمات که حالا اون روی توی مخمصه ای انداخته بودن که فکر نمیکرد دیگه هیچوقت بتونه ازش فرار کنه!

توی این وضعیت جونگوک تنها چیزی بود که اون رو نگه داشته بود! حاظر بود هر کاری کنه تا با اون بمونه و اگه از دستش میداد — فکر نمیکرد دیگه بتونه ادامه بده!

تهیونگ با حس عجیبی توی بدنش لرزید.
'فاک، ترک دارو شوخی نیست!' پسر با خودش فکر کرد و سرش رو به پنجره تکیه داد. هر بار که پلک میزد لکه های سیاهی دیدِش رو میپوشوندن. میدونست اگه به زودی به خونه نمیرسید احتمالا از حال میرفت.

"-هیونگ؟ تهیونگ!"

تهیونگ پلک زد و سرجاش نیم خیز شد، "هان؟"

جکسون با عصبانیت داشت دستش رو جلوی صورتش تکون میداد، "کَری؟! محض رضای فاک، نیم ساعته دارم صدات میزنم!"

تهیونگ آروم سر جاش صاف شد. فاک، سرش داشت گیج میرفت.

"تقریبا رسیدیم؟" پسر با ضعف پرسید. 

چهره ی جکسون ملایم شد، "اوه، تازه داری تاثیرات ترک دارو رو حس میکنی، هان؟"

تهیونگ آب دهنش رو قورت داد، "آ-آره، اوم، خیلی گرممه."

جکسون کمی نگران بنظر میرسید، "خب، تقریبا رسیدیم خونه. توآن پیش جونگوک بوده. یکم پیش بهم زنگ زده که بگه بچه گفته تا تو برنگردی خونه نمیخوابه."

تهیونگ سرش رو تکون داد. واقعا نمیدونست واسه چی داشت اونکارو میکرد. به دلایلی، حتی نمیفهمید جکسون چی میگه.

"گوش کن رفیق،" جکسون با تردید شروع کرد، "الان یکخورده زیادی واسه دیدن اون بچه حالت خرابه — شاید بهتره جونگوک امشب رو با من بگذرونه، هوم؟"

"نه، من خوبم،" تهیونگ اصرار کرد و سعی کرد با پلک زدن پشت سر هم هاله ی جلوی چشمهاش رو کنار بزنه. چرا دیدن انقدر سخت شده بود؟!

بنظر نمیومد جکسون متقاعد شده باشه، "فقط برای امشب-"

"جکسون،" تهیونگ با عصبانیت بین حرفش پرید، "گفتم حالم خوبه، باشه؟ انقدر دخالت نکن!"

Lover Not A Fighter (Persian Translate) | Vkook, Yoonmin, NamjinWhere stories live. Discover now