Chapter 15

3.1K 412 29
                                    

تمام دود ناپدید شده بود — چه از جلوی چشمهای تهیونگ و چه از ذهنش.

تهیونگ آب دهنش رو قورت داد و به دو مردی که صورت هاشون هنوز با ماسکی پوشیده شده بود و روی زمین افتاده بودن خیره شد.

"نامجون —؟" پسر با تردید پرسید. قلبش با اضطراب به قفسه ی سینش میکوبید.

یکی از مرد ها ناله ای کرد، "تهیونگ، لعنت بهت! کی بهت یاد داده اینجوری بجنگی؟! محض رضای مسیح، فکر کنم دندم ترک خورده!"

"باورم نمیشه همین الان یه بچه کتکم زد!" مرد دیگه که داشت روی پاهای لرزونش می ایستاد گفت.

ماسکش رو از روی صورتش برداشت
و تهیونگ یکدفعه با سوکجینی که داشت بهش چشم غره میرفت رو به رو شد، "با آرنجت زدی توی شکمم! چهار سالته؟!"

"میشه شما دوتا مثل بچه های دو ساله درباره ی کتک خوردنتون غُر نزنید؟! این عوضی به من شلیک کرد!" یونگی گفت و با خشم شونه ی تهیونگ رو گرفت.

تهیونگ عذرخواهانه اخمی کرد، "لطفا بگو که جلیقه پوشیدی هیونگ.."

"معلومه که جلیقه پوشیدم!" یونگی با خشم جواب داد، "ولی باز هم به این معنی نیست که درد نگرفت!"

"تقصیر خودتونه که ماسک پوشیدید!" تهیونگ که حالا دوباره عصبانیتش برگشته بود با حرص جواب داد، "محض رضای مسیح با خودتون چه فکری کرده بودید؟! میتونستم بکشمت-"

"ه-ه-هیونگی!" دهن تهیونگ دوباره بسته شد و با خشم خاموش شده ای توجهش رو به سمت جونگوک برگردوند. پسر دوباره داشت میلرزید و توی گردن تهیونگ سکسکه میکرد.

"بِیبی؟" تهیونگ با ملایمت پسر رو روی زمین گذاشت و جلوش زانو زد. پسر قصد نداشت گردنش رو رها کنه و تهیونگ به زور سعی کرد دستهاش رو از دور گردنش باز کنه، "گوک، بیبی، میشه یه لحظه ولم کنی؟ بذار نگاهت کنم-"

جونگوک بلند هق هق کرد و سرش رو تکون داد، حلقه ی دستهاش دور گردن تهیونگ تنگ تر شد و تقریبا پسر رو با بغلش خفه کرد.

"فکر کنم شوک شده،" یونگی با نفس عمیقی و چشمهای گشاد شده گفت. دستش رو به سمت پسر کوچیکتر دراز کرد، ولی لمسش نکرد، "گوک؟ هی، هیونگ اینجاست. میتونی بهم نگاه کنی؟"

جونگوک جیغی زد، دوباره ی توی بغل تهیونگ پرید و پاهاش رو دور کمرش حلقه کرد. تهیونگ عاجزانه به یونگی که با ناراحتی دستهاش رو پایین انداخت خیره شد.

کمر جونگوک رو ماساژ داد و سرش رو بوسید، "هیش بیبی، چیزی نیست. حالت خوبه."

در همون حال سوکجین و نامجون هم به سمتشون اومدن و چهره ی هر دو با عذاب وجدان پوشیده شده بود.

"بهتون گفتم حمله ی سوپرایزی فکر خوبی نیست!" سوکجین سرزنششون کرد و با ناراحتی به جونگوک نگاه کرد، "روان پسر بیچاره آسیب دیده!" 

Lover Not A Fighter (Persian Translate) | Vkook, Yoonmin, NamjinWhere stories live. Discover now