Drown
03
-این بچه چقدر سروصدا داره.
بکهیون با شنیدن دوبارهی فریاد پسرک از جاش بلند شد و پتوی سبکی که روی خودش انداخته بود رو کنار زد. به ساعت نگاه کرد، سه ساعت از نیمهشب گذشته بود و نمیدونست چانیول چطوری تمام هشت ساعت گذشته یکبند بازی کرده. با توجه به استودیویی که داشت و کتابهای توی کتابخونهش و سازهای گوشهوکنار خونهش میتونست حدس بزنه که یه آهنگسازه.
از جاش بلند شد و به ظرفهای پیتزایی که هنوز روی میز بودن نگاه کرد. بکهیون رو مجبور کرده بود براش پیتزا بگیره. با یه بچهی خالص گیر کرده بود؛ یه دونه از اون تخسهاش.
ظرفها رو برداشت و بهسمت آشپزخونه رفت. تعداد زیادی بشقاب و لیوان دیگه کنار سینک منتظر شستهشدن بودن. تا زمانیکه چانیول قصد بازی داشت به نظر نمیرسید بتونه بخوابه. حداقل اینطوری خودش رو سرگرم میکرد و به برنامهش فکر میکرد. شیر آب رو باز کرد و همونطور که ظرفها رو توی سینک درحال پرشدن میچید به این فکر کرد که تقریبا هیچکس براش نمونده.
نمیدونست چطوری میتونه خودش رو به نیویورک برسونه و به هیچکس اعتماد نداشت. میدونست بهمحض ازکارافتادن سالواتوره دومین کسی که میمیره خودشه. این حقیقت رو این چندسالی که قدرت سالواتوره به نهایت قدرت یه پدرخوانده تو تاریخ مافیای آمریکا رسیده بود، فهمیده بود.
آماتو تنها کسی بود که سالواتوره بهش اعتماد داشت. فرزندی که حتی رابطهی خونی باهاش نداشت؛ در کنار آلساندرو و آنتونلو، دو برادر و آمارا، تنها خواهری که در ازای تمام رفاهی که در اختیارشون قرار گرفته بود، از داشتن هر قدرتی منع شده بودن. دشمنهای سالواتوره نه افراد غریبه و نه رقبا و نه زیر دستهاش، بلکه فرزندهاش بودن که انتظاراتی داشتن و برآورده نمیشد.
میتونست تکتک اتفاقاتی که توی اون خونهی صد ساله توی نیویورک رخ داده بود رو حدس بزنه. شورش به محض دستبهسرکردنش و خروجش از خاک آمریکا شروع شده بود و حس ششمش بهش خبر از مرگ سالواتوره که همین الان هم اتفاق افتاده بود میداد.
-تو واقعا کرهای بلد نیستی؟صدای پسرک رو پشت سرش شنید. آخرین ظرف رو آبکشی کرده بود. به سمتش برگشت و به انگلیسی پرسید: چی میگی؟
چانیول چند بار پلک زد و به نظر میرسید به زور داره لبخندش رو کنترل میکنه. به انگلیسی ادامه داد: پرسیدم کرهای بلدی یا نه.
بکهیون سرش رو به نشونهی فهمیدن تکون داد و هیچی نگفت. یول از کانتر گذشت و بهسمت دستشویی رفت و به کرهای گفت: کون خوبی داری.
و بلند زیر خنده زد. ابروهای بکهیون بالا پرید و همونطور که باسنش رو به سینک تکیه میداد فکر کرد خیلی خوبه که راجع به کرهایبلدبودنش جوابی به پسرک نداده بود. این میتونست سرگرمکننده بشه.
YOU ARE READING
Drown 🎻 [Chanbaek]
Fanfictionکتاب سوم از ششگانهی 'بکهیون' جلد اول از کتاب سوم: نیویورک FICTION : Drown - مغروق COUPLE : چانیول و بکهیون 🎻 GENRE : رمنس، روزمره، اکشن، اسمات SUBGENRE : مافیایی AUTHOR : #صفید EDITOR : ترنم Nc-20 READ ON : چه...