The Hands
DrownSpecial chapter
Part 1- من دکترم. اجازه بدین. لطفا برید کنار.
با عجله دو مردی که سر راهش بودن رو کنار زد و خودش رو به بچهای که توی جوب افتاده بود و حالا بیرون کشیده بودنش و هوشیاری نداشت رسوند. دستش رو زیر گردنش گذاشت و سعی کرد نبضش رو چک کنه که مردی مچش رو چنگ زد: کارگردان پارک؟ کارگردان پارک چانیولی درسته؟ تو که دکتر نیستی!
با چشمهای گرد برگشت و به مرد جوان نگاه کرد: چی؟
- دست بهش نزن.
- راست میگه اون کارگردانه!
- جو گرفتتش و حالا داره ادای دکترها رو درمیاره؟
- من همیشه میگفتم اونقدری جذاب هست که بازیگر باشه انگار خودش هم قبولش داره.
صداهای آشفته و همهمهی افراد رو میشنید. اخمهاش رو تویهم کرد و دستش رو توی جیب داخل کتش برد و کارت پرسنلی رو بیرون کشید و رو به صورت اولین مردی که متوقفش کرده بود گرفت: دکتر پارک چانیول از بیمارستان هانام. حالا باورت شد؟
مرد کارت رو گرفت و بیتوجه به اینکه وضعیت بچه اورژانسیه زیر خنده زد: این بیمارستان همونی نیست که فیلمش رو ساختی؟ همچین بیمارستانی توی کره وجود نداره!
رنگ از صورتش پرید و شوکه به قیافهی افرادی که بالای سرش جمع شده بودن و اونها هم متعجب بودن نگاه کرد و زیر لب گفت: چی دارید میگید...؟ امکان نداره!
**
کمتر از چند دقیقهی پیش وارد آسانسور شده بود تا خودش رو به پارکینگ برسونه اما وقتی از آسانسور بیرون اومد برخلاف پارکینگ استودیویی که چهار سال پیش اون رو تاسیس کرده بود یه پارکینگ غریبه دیده بود. بیحرکت مقابل در آسانسور ایستاده بود و به ماشینهای لوکس غریبهای که توی پارکینگ تجاری بزرگ میدید خیره بود. عالی شد! حالا توهم هم میزد. برگشت و به آسانسوری که ازش بیرون اومده بود نگاه کرد. درش همون در آسانسوری بود که سوارش شده و ازش پیاده شده بود؛ هرچند حالا آسانسور توی طبقهی سیزدهم بود. استودیوی بینالمللی فیلمسازی پارک چانیول چهار طبقه بیشتر نداشت.
نفس عمیقی کشید و بازدمش رو با قدرت بیرون فرستاد. اگر هر چیزی که تا الان داشت همین لحظه ازبین رفته بود، اهمیتی نداشت! بهجز یک چیز. گوشیش رو بیرون کشید و به شمارهی بیون بکهیون توی لیست تماسهاش نگاه کرد. سر جاش بود. با اضطراب گلوی خشکشدهش رو با آبدهنی که قورت داد تر کرد و با دستهایی که میلرزید شماره رو بهسمت راست کشید و گوشی رو کنار گوشش گرفت.
«شمارهی مشترک موردنظر در شبکه موجود نمیباشد» سه بار به صدای زنی که توی گوشی این جمله رو تکرار میکرد گوش داد و با قلبی که تپشهاش کند شده بود، گوشی رو از کنار صورتش فاصله داد. دستهای سستش دو طرف بدنش رها شدن و به وضعیتی که توش گیر کرده بود فکر کرد.
یادش نمیاومد آخرینبار که خوابهاش رو به این وضوح بهیاد داشت کی بود. بااینوجود عمیقا امیدوار بود این هم یه کابوس باشه. قدمهای سستش رو به طرفی از پارکینگ که نور بیرون رو ازش میدید برداشت که متوجه تفاوت دوم شد. ماشینهای خارجی، پلاکهای انگلیسی. این ماشینها و این اعداد رو کجا دیده بود؟ خیلی طول نکشید که یادش بیاد. ایالات متحده. نیویورک!
**
- آقای مارانزانو کجان؟
زن مسئول پذیرش به چهرهی آشفتهی پسر جوان روبروش نگاه کرد و با بهت پرسید: آقای مارانزانو؟ ایشون... کیان؟
نه مرد رو بهیاد داشت و نه مارانزانویی میشناخت. حتی مطمئن نبود این مرد از مسافرهاشون باشه ولی همین الان دیده بود که از آسانسور طبقهی ویژه بیرون اومده بود. به همکارش اشاره کرد تا به حراست خبر بده. جوان غریبهی روبروش با تعجب حرف زن رو تکرار کرد: ایشون کیان؟
وقتی صبح بیدار شده بود و بکهیون رو ندیده بود مثل همیشه پر از ترس و اضطراب شد. این بار وحشتناکتر. ترس مثل انگشتهای زنی که ناخنهای بلندی داشت دور گردنش رو گرفته بود و علاوهبر سدکردن راه تنفسیش به دو طرف گردنش فشار میآورد. باورش نمیشد بهمحض بیداری بهخاطر ندیدن بکهیون بغض کرده بود. اینطوری نبود که اولینبار باشه. بکهیون معمولا برای انجام کارهاش بدون اینکه بیدارش کنه بیرون میرفت. نه. اگر میخواست دقیق بگه بکهیون رسما هیچوقت بیدارش نمیکرد. توی چند سالی که باهاش و درکنارش زندگی کرده بود همیشه تا زمانی که خودش بیدار میشد هیچ عامل خارجیای مزاحم خوابش نمیشد. بکهیون خوابیدنش رو دوست داشت.
بهمحض گذر این افکار از سرش، ناخودآگاه چشمهاش خیس شد. بکهیون کجا بود؟ چرا انقدر ترس برش داشته بود؟
..... برای مطالعهی ادامهی داستان به کتاب three توی پروفایل واتپدم مراجعه کنید. این هدیهی سال نوی شماست.
YOU ARE READING
Drown 🎻 [Chanbaek]
Fanfictionکتاب سوم از ششگانهی 'بکهیون' جلد اول از کتاب سوم: نیویورک FICTION : Drown - مغروق COUPLE : چانیول و بکهیون 🎻 GENRE : رمنس، روزمره، اکشن، اسمات SUBGENRE : مافیایی AUTHOR : #صفید EDITOR : ترنم Nc-20 READ ON : چه...