01

2.8K 772 1K
                                    

-سرتو بدزد.

بلافاصله بعد از فریاد مرد کره‌ای کنارش، قبل از اینکه فرصت کنه و چشم‌هاش رو برای تعجب گرد کنه، صدای شلیک و خردشدن شیشه‌های ماشین گوشش رو پر کرد.

صدای تیراندازی و دستی که گردنش رو به پایین فشار می‌داد تمام چیزی بود که توی اون لحظه می‌تونست بهش فکر کنه چون اگر فقط کمی عقب‌تر می‌رفت به‌خاطر باورنکردنی‌بودن اینکه یه گروه مافیا گروگانش گرفتن چون گروه مافیای‌ دیگه‌ای قصد داشتن بکشنش و گروه مافیای سوم به نظر می‌رسید برای خراب‌کردن برنامه‌های دو گروه دیگه نجاتش دادن روانی می‌شد و اگر به اتفاق‌های پیش رو فکر می‌کرد از اضطراب نامعلوم‌بودن سرنوشتش فلج می‌شد.

پارک چانیول فقط یه دانشجوی خارجی و بورسیه‌ای هنر بود که هرآخر شب جوراب‌هاش رو می‌شست و روی شوفاژ پهن می‌کرد و هرروز صبح نقاشی‌های روی آل‌استارهاش رو پررنگ‌تر می‌کرد و دوست‌پسرهاش باهاش رابطه‌شون رو تموم می‌کردن چون آدم خسته‌کننده‌ای بود.

لورنزو باید الان توی این ماشین مدل بالا که تمام شیشه‌هاش به‌خاطر تیراندازی ریخته بود اون رو می‌دید. اون‌وقت شاید باهاش کات نمی‌کرد.

**

(نکته: تمام اسامی استفاده‌شده در این داستان برگرفته از شخصیت‌های واقعی مافیای آمریکا هستند؛ با این وجود شخصیت‌ها و زمان رخداد وقایع و داستان زندگی‌شان به‌کلی متفاوت است. پنج خانواده‌ی مافیای نیویورک از بزرگ‌ترین و قدرتمندترین خانواده‌های تبهکار تاریخ آمریکا هستند. تمامی این خانواده‌ها پدرخوانده و یا یک رییس اصلی دارند که با همراهی یک مشاور و یک معاون به مدیریتِ خانواده می‌پردازد. در شاخه‌ی بعدی این سلسله مراتب، به ترتیب کاپوها که سرپرستان هر بخش از مناطق هستند و بعد گروهبان‌ها که زیردستان کاپوها هستند و در پایین‌ترین جایگاه سربازها، که مشغول فعالیت‌های اصلی غیرقانونی هستند، قرار دارند. به سایر اطلاعات مورد نیاز در طول داستان اشاره می‌شود.)

Drown 🎻 [Chanbaek]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora