من بدون اینکه حتی متوجه بشم خوابم برد،ولی با یه نور خیلی زیاد از خواب بیدار شدم که باعث شد سردرد وحشتناکی بگیرم.وقتی دیدم هنوز روی پله هام و خون روی پیشونیمه خاطرات صبح سریع توی ذهنم مرور شدن.دستمو گذاشتم روی پیشونیم و به خودم لرزیدم وقتی زخممو لمس کردم.
بعد از اینکه یه نفس عمیق کشیدم ایستادم و از پله ها رفتم بالا.بعد از کلی سکندری خوردن اروم راهمو کشیدم به دستشویی.
من در دستشویی رو پشت سرم قفل کردم جعبه ی کمک های اولیه رو برداشتم و چنتا زخم زخم در اوردم.سه تا ازشون و یکم آب.
من آب رو باز کردم و بازتاب خودمو توی آینه تماشا کردم.من یه جسد با خون روی پیشونیم بودم.دستامو پر از آب کردم و پاشیدم تو صورتم.چرا جواب هریو دادم؟چرا بهش دروغ یا همچین چیزی نگفتم بجای اینکه بهش بگم خفه بشه؟اون الان ازم بیشتر متنفره،البته اگه امکان داشته باشه.من شستن شورتمو تموم کردم و رفتم توی اتاقم.یه شلوار با یه تیشرت گنده برداشتم.سر دردم کم کم داشت میرفت،ولی هنوز یکم سر گیجه داشتم.پس فقط دراز کشیدم رو تخت و به سقف زل زدم.
هری مطمئنا درباره ی همه چیز درست میگه،یعنی چرا باید دروغ بگه؟این چه سودی بهش میرسونه؟اون صادق ترین آدمی بود که من میشناختم.اون هروقت دروغ میگفت مثل احمقا لبشو گاز میگرفت.عه احمقه کیوت با فرفریای عالی که بی نفس رهام کرد.و چشمای سبز درشتش که همیشه احساساتشو نشون میدادن.ولی تو این یک ماه بجز تنفر چیزی توشون ندیدم.ولی اونا بازم زیبان.اون زیباست!
و من زشت،بی ارزش،احمق،گی و عجیب بودم.و معلومه که اوت ازم متنفر میشه هیچ چیز درباره ی من وجود نداره که اون دوست داشته باشه.من افتضاح ترین ادمیم که وجود داره،من یه آشغالِ لعنتیم.(وای گوه نخور دیگه من حاضرم باسن بدم لویی تاملینسون باشم:|)
حتی خودمم از خودم بدم میاد!همه از من بدشون میاد!من برای دنیا مایه ی تاسفم.مامانم باید خجالت بکشه،خواهرامم همینطور،اصلا کل خانوادم.چرا به اندازه ی کافی خوب نیستم؟چرا نمیتونم یکی دیگه باشم.کسی که زندگی بهتری داشته باشه.کسی که عشق داشته باشه.کسی که با احساساتش روراسته.کسی که بتونه پای هرکسی که میخواد وایسه.یکی که بامزه،بیخیال و عالی باشه؟!چرا من باید من باشم؟چرا من باید عاشق بهترین دوستم بشم؟چرا من باید با این حقیقت که کسی که عاشقشم ازم متنفره رو به رو بشم؟چرا من انقد داغونم؟
زندگی اصلا منصفانه نیست!
_________________________________
سعی کنید نسبت به هری خنثی باشید😀
وضعیت ووتا افتضاحه شب خوش.
ستاره رو انگشت کنید۴۰۱ کلمه.
YOU ARE READING
worthless [L.S] (Persian translate)
Fanfiction[Completed] هشدار!خودآزاری،اختلال در خوردن غدا،افکار خود کشی و مرگ احتمالی شخصیت.اگه نمیتونید از عهدش بر بیاید،عقب نشینی کنید و یه فنجون چایی بخورید. !!! این هشدار رو جدی بگیرید !!! شاید اگه قبل از شروع به گفتن چیزای زشتی که به مردم میگفتیم یه لحظ...