هری اونشب برنگشت خونه.من نمیدونم در این باره خوشحال بودم یا ناراحت.من اهمیت نمیدم این چقد افتضاحه،ولی دلم براش تنگ شد.یکم.
ولی صبح روز بعد وقتی بیدار شدم که چایی بخورم اوت برگشته بود.مست و با یه دختر.داشت اونو درحد مرگ میبوسید.و بزارید بگم اون درد داشت،مثل سگ درد داشت.
"اِی،آشغال!اینجا چیکار میکنی؟"هری با شلختگی گفت و من چشمامو چرخوندم.
"منم اینجا زندگی میکنم هری"
"خب،باشه"اون گفت و خودش و اون هرزه ی بلوند توی اتاقش ناپدید شدن.
اون هیچ وقت اینجوری راحت نمیذاشت در برم.لابد بخاطر اینه که مسته.حتی با اینکه اونا رفتن توی اتاق من هنوزم متونم بشنوم که دارم تو تختش چیکار میکنن.(سادس لویی جان..تمرین برای ارتقا دادن نسل با مانع)تا قبل از ناهار هری و هرزش از اتاق بیرون نیومدن.اون قبل از اینکه اون دخترو از خونه بیرون کنه به من خیره شد.اون اومد توی اتاق نشیمن جایی که من توش بودم.
"براچی گذاشتی من با اون بخوابم؟!"هری با داد ازم پرسید و من شوکه شدم.
"ام...چی؟"اون نمیخواست باهاش بخوابه؟تقصیر من چیه که اون باهاش خوابیده؟
"شنیدی چی گفتم!"
"باشه.من فک کردم به من ربطی نداره خب...تو میتونی باهرکسی که بخوای بخوابی"من گفتم و ساکت شدم.
"ولی اون یه هرزه بود!"
من شونه هامو بالا انداختم و یه خنده ی خبیثانه کردم قبل از اینکه برم تو اتاقم.
اون با دختره خوابید و ازین خوشحال نبود؟خب اولا...چرا انجامش داد پس؟اون مست بود!ولی بازم...
بدترین قسمتش حسودی کردنه من بود.نه اینکه من بخوام با هری بخوابم نه...من فقط اونو نزدیک به خودم میخوام.من هریِ قدیمیه خودمو میخوام.هریه پررو،خوشحال،بامزه و فوق العاده ی خودمو میخوام.
اما این تقصیر خودمه که رفته.اگه انقدر افتضاح نبودم ما هنوز میتونستیم باهم دوست باشیم.اگه من به اندازه ی کافی خوب میبودم هری اینجوری نمیشد.اگه من میتونستم بخونم بند بهتر و موفق تر میشد.اگر من گی نبودم فنای بیشتری داشتیم.اگه من یه قسمت از وان دایرکشن نبودم بهتر میشد.این برای مامانم،بابام،نا پدری،دوستام بهتر میشد برای هری هم بهتر میشد.چون اگه من مرده بودم دیگه لازم نبود وقتشو با یه آدم بی ارزش بگذرونه و بهش ثابت کنه چقد بی ارزشه.اون بجاش میتونست وقتشو با ادمایی بگذرونه که بهشون اهمیت میده و دوستشون داره.من با کشتن خودم به همه لطف کردم.
ولی نه الان،هنوز نه.من باید از یچیزایی مطمئن شم و یسری چیزارو تموم کنم.ولی من خیلی نمیمونم.بزودی من میرم(میمیرم) و هیچ کس قرار نیست دلش برام تنگ بشه!
___________________________
بچها راضی اید از ترجمه؟
۴۱۵ کلمه.
VOUS LISEZ
worthless [L.S] (Persian translate)
Fanfiction[Completed] هشدار!خودآزاری،اختلال در خوردن غدا،افکار خود کشی و مرگ احتمالی شخصیت.اگه نمیتونید از عهدش بر بیاید،عقب نشینی کنید و یه فنجون چایی بخورید. !!! این هشدار رو جدی بگیرید !!! شاید اگه قبل از شروع به گفتن چیزای زشتی که به مردم میگفتیم یه لحظ...