part 11

557 124 10
                                    

Fao_oti:
( درد توصیف ناپذیر)

هان پاهایش را به میز وسط تکیه داد و خود را با صندلی معلق در هوا نگه داشت.
پلیس موشکافانه رفتار او را زیر نظر داشت.
اما هان بی خیال فضای کوچک اطرافش را بررسی می‌کرد و دست هایش را باز کرده بود تا هم تعادلش حفظ شود و هم در صورت لغزش اماده گرفتن میز و پخش نشدن روی زمین باشد.
پلیس دستش را روی میز کوبید و قصد داشت هان را شوکه کند اما او چشم هایش را آرام سمت او سوق داد و سوالی نگاهش کرد.
افسر پلیس سرفه ای نمادین کرد:
-طبق حرف معلمت و بچه های کلاس باید مینهو رو می‌بردی به اتاق پزشک؟

هان سری به نشانه تایید تکان داد.
پلیس با چشم های ریز شده و لحنی که سعی می‌کرد پر صلابت به نظر برسد پرسید:
-پس چرا پزشک دیدنتون رو انکار می کنه.

هان تکیه‌ی پایش را برداشت و صندلی با صدای بدی روی زمین نشست پلیس عصبی چشم هایش را بست و هان بی خیال دستش را زیر چانه اش زد و خیره به او جواب داد:
-چون نبردمش اتاق پزشک!

پلیس فورا گفت:
-چرا؟ کجا رفتید؟

هان به یاد تذکر پدرش راجب این که دوربین مدار بسته بهترین راه خلاصی او است افتاد:
-دوربین ها رو چک نکردید مگه؟

مرد کاغذ های جلوی دستش را بالا و پایین کرد، عکسی از او که توسط مینهو در راه پله کشیده می شد را جلویش گذاشت.
هان شانه ای بالا انداخت:
-وقتی جواب تو دستاتِ چرا دنبالشی؟

مرد ابرویی بالا انداخت:
-پس بیا از چیزایی که واضح نیست حرف بزنیم.

هان اهسته لب زد:
-باشه...

مردِ پلیس عکس دیگری از آن سوی میز سمت او پرت کرد.
هان ابتدا بی حوصله گوشه چشمی به عکس انداخت، اما ناگهان عکس را چنگ زد و با چشم های از حدقه در آمده لب زد:
-این چه کوفتیه؟

مرد حرف خودش را تحویلش داد:
-وقتی جواب تو دستاتِ چرا دنبالشی؟

هان کمی اخم کرد و دوباره ژست خونسرد خود را بازگرداند، مادرش به او گفته بود اگر بترسد باخته است و نگرانی هایش را باید پشت نقاب نترس و آسوده اش خاک کند و بعد از رهایی از مضنون بودن اجازه‌ی فکر به منطقی بودن اوضاع یا دلنگرانی را دارد.
نفس عمیقی کشید و گفت:
-انگشت آدم! از کجا معلوم این انگشت بریده متعلق به مینهو هستش و عکس صحنه های جرمتون و برای ترسوندنم نیاورده باشید؟

مرد نیشخندی زد:
-برای چی باید بترسونیمت؟

هان شانه ای بالا انداخت و کاغذ را پشت و رو کرد تا عکس آن انگشت پای قطع شده جلوی چشمانش رژه نرود:
-برای اعتراف من به کار نکرده و راحت شدن شما از حل معما و پیدا کردن علت واقعی، تهمت زدن آسون ترین روش برای راحت کردن خیال خودتون و پاک کردن صورت مسئله است.

Nineteen 1Where stories live. Discover now