part:13

116 42 109
                                    

خراب شد

ارا رو روی تخت گذاشت و بعد برگشت و درو بست و پیشونیشو بهش تکیه داد چه غلطی کرده بود؟
همچیو خراب کرده بود
طول و عرض اتاق رو قدم میزد و به اتفاقی چند دقیقه قبل رخ داده بود فکر میکرد

گذاشته بود چانیول ببوستش! واز همه بدتر خودش و قلبش بودن چرا میخواست بوسه رو ادامه بده؟
یعنی اگه  به موقع عقبش نزده بود چی میشد؟ادامه میداد؟

کلافه موهاشو کشید و خودشو روی تخت پرت کرد ، ناخود اگاه یاد اولین باری که یادش بود یون سو رو بوسیده  افتاد

فلش بک :
با استرس توی اتاق انتظار ایستاده بود احساس میکرد از تیغه کمرش دونه های عرق سر میخورن و به استرسش دامن میزنن
داشت چیکار میکرد؟ اصلا براش اماده بود ؟
پدرش وارد اتاق شد و با دیدنش لبخند زد میدونست پسرش درگیر چه احساسیه

-هی پسر ... اروم باش
-نمیتونم پدر، نمیدونم باید چیکار کنم
-حق داری، مگه ادم چند بار توی محراب برای ازدواج می ایسته؟
-پدر شمام مثل من بودین؟
-اوه بدتر از چیزی که فکرشو بکنی حتی دلم نمیخواد درموردش حرف بزنم ، بیا زمانش رسیده

با همراهی پدرش از میون مهمونا گذشت و توی جایگاه منتظر عروسش ایستاد
ورود یون سو و ایستادنش مقابلش بهش فهموند باید باور کنه داره یه زندگی جدید شروع میکنه

طبق رسوم تعهد دادن و دراخر با اجازه پدر بهش نزدیک شد و یکی از دستاشو از میون دستای یون سو بیرون کشید و روی صورتش گذاشت و با نگاهی به لبخند یون سو لبهاشو اروم روی لبهاش گذاشت...

اون روز تبدیل به یکی از بهترین روزای زندگیش شد روزی که قرار نبود حداقل تا یه مدت طولانی فراموشش کنه
***
مادرش بهش گفته بود وقتی کسی رو که دوست داری میبوسی احساس خوشایند  مثل احساس چشیدن شیرینی میکنی !
کیونگسو  وقتی یون سو رو بوسیده بود احساسش میکرد !
اما چرا احساس میکرد اگه بوسه کوتاهش با چانیول طولانی میشد دوباره اون شیرینی رو برای بار دوم احساس میکرد؟

-به خودت بیا دوکیونگسو، اون مرد یه عوضیه ! باید از اول میفهمیدم !چطور نفهمیدم؟ خدای من اون منو بوسید! چطوری گذاشتم انجامش بده؟

دلش میخواست از جاش بلند شه و بره ارا رو ازش بگیره و تا صبح توی بغلش نگهش داره امامیدونست نمیتونه توی طول امشب دوباره چانیول رو ببینه

تموم شب رو با این افکار گذروند و دراخر نزدیکای صبح بود که بلاخره خوابش برد

صبح روز بعد باشنیدن صدای ارا کنارش بیدار شد و به محض باز کردن چشمهاش دخترشو توی بغلش گرفت و به خودش فشار داد

-اپا... اروم دردم گرفت
-منو ببخش عروسک ، اپا معذرت میخواد
-اشکال نداره اپا بیا بغلم..

دستشو بزور از زیر دستای کیونگسو بیرون کشید و دور گردنش حلقه کرد و محکم بغلش کرد

-اخ عروسک... دردم گرفت
-ارا معذرت میخواد

❄ snowflake ❄Where stories live. Discover now