Part: 31

102 40 87
                                    


مرز بین عشق و جنون یه خط باریکه!

با احساس درد شدیدی که دوباره توی بدنش پیچیده بود چشماشو باز کرد ولی شدت نور باعث شد چشماشو ببنده و چند بار پشت سر هم پلک بزنه تا بهش عادت کنه دستشو بالا اورد اروم موهاشو خاروند ، کی خوابیده بود؟ اون قرصایی که میخورد گیجیش برای همین انگار وقتی به پذیرایی برگشته بود خوابش برده بود!

نیم خیز شد، اما با دیدن نگاه اخمویی که بهش زل زده بود دوباره خوابید!

با تعجب سرشو بالا اورد به ارایی ک چهار زانوروی دسته ی مبل و دستاشو روی سینش گره زده بود خیلی اخمو بهش زل زده بود سرشو سریع برگردوند و با کیونگسویی که روی صندلی خوابش برده بود مواجه شد و احساس کرد قلبش محکم تر توی سینش میکوبه کیونگسو دیگه یه خواب محال نبود با اینکه جفتشون چینی های ترک برداشته بودن!

اما ارا ؟ قبل از اینکه بخوابه مطمئن بود که اون دختر خونشون نبود! داشت از شدت دلتنگی براش خوابشو میدید؟

-عمو؟

پوزخندی از روی ناباوری زد و با خودش زمزمه کرد

-بابات کم بود خودتم به خوابام اضافه شدی؟

-تو عمو به چه حقی اپامو اذیت کردی!؟

و بعد محکم مشتاشو روی پای چان کوبید ک باعث شد ناله بلندش هوا بره

-ارا .... اخ ... نزن ...بابات الان بیدار میشه

-تو باعث شد اپام گریه کنه ....دیگه دوست ندارم

-اخ ....ارا عمو معذرت میخواد....

سرو صدای اتاق باعث شد چشماشو باز کنه و با ارایی مواجه شد که روی شکم چانیول نشسته و دستاشو توی موهاش فرو برده و داره باحالت کیوتی چانیول رو دعوا میکنه از جاش بلند شد و ارا رو از روش بلند کرد که صدای داد چان بالا رفت

-اراااااا اخخخخخ موهامو کندی

-حقته عمو...

-ارا موهاشو ول کن بسه

-نه اپا بزار دعواش کنم

-ارا من معذرت میخوام باشه ،دیگه اپاتو اذیت نمیکنم

-دیگه اپامو بهت نمیدم!

و محکم تر موهاشو کشید

و کیونگسو دلش از حمایت دخترش ضعف رفت

فسقلیش بلد بود چطوری ازش با روشای خودش حمایت کنه، حالا حتی اگه مقصر بود یا نبود، ارا با راه های خودش تلافی میکرد!

-افرین ارا کارت خوبه عزیزم محکم تر بکش

و ارا مثل یه سرباز اطاعت کرد و مشتاشو تو موهای چان محکم تر کرد و بلافاصله دوباره کشیدشون وداد چانیول از درد به هوا رفت این فسقلی با دستای کوچولوش اصلا بهش نمیخورد اینقدر زور داشته باشه

❄ snowflake ❄Where stories live. Discover now