part:15

122 39 131
                                    

باید تاوانشو بپردازی!

وارد اتاقش شد ارا تو بغل پدرش دراز کشیده بودو با گوشیش بازی میکرد،

-ارا
-اپاااا

از تخت پایین اومد و رو به روی بکهیون ایستاد ،

-اپا دیگه عصبانی نیستی؟

میدونست ارا خیلی حساسه و اون روی خشنشو جلوش به نمایش گذاشته بود ارا ازش ترسیده بود که نیومده بود بغلش ، روی پاهاش نشست دستاشو دور زانوش حلقه کرد و حالت پشیمونی گرفت

-معذرت میخوام عروسک ... نباید عصبانی میشدم
-عمو چانیول کار بدی کرده نه .. اون اپامو اذیت کرده!
-نه عزیزم عمو کار بدی نکرده !
- پس چرا حال بابام امروز بد شد ؟
-شاید یه کوچولو ! اما من تنبیهش کردم!
-یعنی وقتی زدیش تنبیه شد؟
-اره عزیزم میای بغلم حالا؟

جلو رفت و دستاشو دور گردنش حلقه کرد، موهاشو بوسید و ایستاد

-ارا بنظرت اپا زیاد نخوابیده؟
-اوووم اره ...بیا بیدارش کنیم

لبه ی تخت نشست و ارا رو روی تخت گذاشت  ارا دستاشو دور صورت پدرش حلقه کرده و تکونش داد

-اپا... نمیخوای بیدار شی؟

بعد مدت کوتاهی کیونگسو چشماشو باز کرد و با دیدن ارا مقابلش نفس ارومی کشید و بکهیون به وضوح نشونه های ارامش رو توی صورتش بعد از پریشونی صبح میدید

-ارا
-اپا پاشو دیگه... خیلی میخوابی
-بیدارم عزیزم

و خودشو از روی تخت بالا کشید و دستاشو دور تن دخترش حلقه کرد

-هیونگ
-جانم کیونگی
-چه اتفاقی افتاد؟
-فقط خوابیدی
-یعنی هیچی نشد ؟
- نه ولی سو، چانیول میخواد باهات حرف بزنه
-من باهاش حرفی ندارم!
-میدونم از دستش عصبانی ای ولی به حرفاش گوش بده
- تو که میدونی اون چیکار کرده!
-میدونم عزیزم ولی من باهاش حرف زدم بزار باهات حرف بزنه !
-هیونگ

کیونگسو نالید و بکهیون خم شد و دستشو گرفت و نوازش کرد

-من همینجا تو سوئیتتون میمونم باشه! اتفاقی نمی افت
ه
سکوت کیونگسو نشون از راضی شدنش داشت  دستاشو برای ارا باز کرد تا بیاد بغلش نیاز بود که باهم تنها باشن و صد البته ارا نباید متوجه کار چانیول میشد و اگر میفهمید احتمالا یه دور توسط اون مشت میخورد!
هرچند ارا متوجه شده بود، عمو چانیول اپاشو اذیت کرده بود پس باید ادب میشد...
***
پشت در اتاق با استرس ایستاده بود صدای بکهیون که سعی داشت کیونگسو رو راضی کنه به گوشش میرسید، مشخص بود کارش سخته ولی باید از پسش بر میومد کلی کار و چیز بود که باید بهش میرسید و حضور کیونگسو توی همشون اجباری بود

بکهیون در حالی که ارا رو توی بغل داشت از اتاق خارج شد و نگاهشو با تهدید حواله چان کرد

❄ snowflake ❄Where stories live. Discover now