part23

96 40 95
                                    

-سهونا؟

-هیش هیونگ! ارا تازه خوابیده

 اروم در اتاقش که ارا رو داخلش خوابونده بودن بست و به سمت بکهیون برگشت

-خب، بلاخره خوابید!

-باورم نمیشه منو بهت فروخت!

بکهیون زیر لب غر زد، سهون درحالی که لبخند زده بود جلو اومد و دستاشو دور کمرش حلقه کرد و پیشونیشو بوسید و سرشو عقب کشید

-نکن!

-متاسفم مال خودمه !

-که مال توعه

-اره مال منه!

-نشونت می.

صدای تلفن باعث شد بکهیون حرفشو نصفه بزاره و عقب بکشه ، بادیدن شماره ی کیونگسو متعجب شد

-تو باید الان وسط تفریح و عشق باشی جناب دو چی شده بهم زنگ زدی؟

-سهون پیشته؟

-اره اینجاست ، چرا؟

-نمیتونه بیاد اینجا؟

لبخند بکهیون از روی لبش پاک شد. چرا صدای کیونگسو میلرزید؟

-چیزی شده؟

-نمیتونم چانیولو پیدا کنم!

-منظورت چیه؟

بکهیون با شنیدن صدای ضعیف کیونگسو از پشت تلفن جاخورده پرسید

-هی... هیونگ...

-چیشده کیونگسو بهم بگو!.

، کیونگسو به محض شنیدن سوالش از پشت تلفن هق زد و بکهیون این طرف شوکه و ترسیده سوالشو تکرار کرد

سهون با شنیدن صدای ترسیده ی بکهیون جلو اومد و نگران بهش خیره شد

-تم..تموم شد هیونگ..

-چی؟ ..چی تموم شد ، درست حرف بزن

-بهش... به چانیول ...بهش گفتم

و صدای گریش بلند شد ، بکهیون بریده بریده سوال تو ذهنش رو پرسید

-من....منظورت که ا...اون نیست

-بهش گفتم ...

بکهیون که با گرفتن جوابش .توانایی ایستادن روی پاهاش رو نداشت ، زانو هاش شل شدن ، سهون با دیدن این حالت بکهیون جلو اومد وسریع بدنشو توی اغوش کشید و نگهش داشت

-چیشده هیونگ؟ چرا اینطوری شدی ؟ کیونگسو هیونگ چی گفت؟

نگران پرسید بدن بکهیون سرد شده بود و سرماش از روی لباشساشم احساس میشد ،بکهیون بدون توجه بهش پشت تلفن گفت

-دارم، میام

-نه هیونگ ارا ، به سهون بگو بیاد!

کیونگسو که بخاطر گریه نفس نفس میزد به زور گفت ، درسته به بکهیون نیاز داشت ولی دخترش براش مهم تر از حالش بود!

❄ snowflake ❄Where stories live. Discover now