•A GATEWAY to ANOTHER WORLD2|2•

146 30 106
                                    

•دَروازِه‌ای بِه جَهانِ دیگَر|بَخشِ دُوُّم•

زین ضربه‌ای به شانه‌ی مرد زد و بی‌دغدغه خندید.

-متاسفم بامیرتا، مشغولیت‌های زیادی داشتم و زمانی برا...

=برای مسائل متفرقه نداشتید. نیازی به پشیمانی نیست سرورم، بامیرتا درک می‌کند. شما پادشاه این سرزمینید، اگر مشغول نباشید جای تعجب دارد.

زین و بامیرتا گرم صحبت شده بودند و کاملا آن زوج را به فراموشی سپرده بودند. باپرید با لبخند آن‌ها را تماشا می‌کرد که دستی سرد روی کمرش نشست. واریشان با اخم به بامیرتا خیره بود و دندان‌هایش را روی هم می‌سایید.

×ارباب جوان مانند همیشه بسیار مودب و مهربان هستند. تا چشمان ارباب خون آشام‌ها به او افتاد همه چیز را فراموش کردند.

باپرید این کلمات را صادقانه و بدون هیچ قصد و غرضی گفت ولی واریشان به شدت در درون خود خوری می‌کرد.
همیشه؟ یعنی این ارباب جوان خوش رفتار را مدت بسیاری بود که می‌شناخت؟
حسادت چو مایعی سرخ سراسر بدنش را در برگرفت؛ چنان که پوست، گوشتش را در بَرَش داشت.
واریشان همسرش را به خودش بیشتر چسباند و کمرش را محکم‌تر فشرد. آهانی آرام گفت که باپرید لبخندش را بزرگتر کرد.

×عالیجناب، قصد دارید من را در کالبد تنتان بکشید؟

واریشان سرش را پایین انداخت و چشم‌هایش را بست و آهی کشید. دستش را از روی کمر باپرید برداشت و یک قدم از او فاصله گرفت. چهره‌اش تاریک شده بود و اخمی سفت و سخت بر روی صورتش دیده می‌شد. باپرید همین‌ طور که از گوشه‌ی چشم تماشایش می‌کرد دست راستش را مشت کرد و جلوی دهانش نگاه داشت. با خنده چند سرفه نمایشی کرد و دوباره به دو ارباب خیره شد. چهره‌ای عادی به خود گرفته بود ولی روحش از هیجان و شادی پیچ و تاب می‌خورد. کسی که قرار بود تا ابدیت کنارش باشد از حسادت صورتش جمع شده بود و خودش از خوشحالی در درون آزادانه می‌خندید.

زین آخرین حرف‌هایش را به بامیرتا زد و به سمت آن‌ها برگشت. بامیرتا لبخندش را تجدید کرد و به طرف باپرید رفت؛ تعظیم کرد و دست راستِ لطیف و زیبای او را گرفت و بوسه‌ای مراقب و آرام روی آن نهاد. لمس کوتاه لبی سرخ بر روی قطره شبنمی که از موج‌های بلند دریا جدا شده بود و بر روی تک برگی ارغوانی آرامیده بود.

=ارباب باپرید، تک برگ یاقوت جهان، همچو همیشه سرزنده و محسور کننده‌اید. خوشحالم که پس از سیمرزها شما را دوباره ملاقات کردم. چشم‌هایم با دیدن زیباییتان شفافیت قبلی خود را باز یافت؛ به مانند روحی که فرشتهِ همراهش را ملاقات می‌کند.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 26, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

•THE LOST WORLD•Where stories live. Discover now