•THE LOST•

406 74 539
                                    

گُمشُدِه

کوهستان‌‌ اشباح:

صدای چک‌چک قطرات زرد رنگ آب، در غار اشباح اِکو می‌شد.

نایل از روی جادوگر بلند شد و دهنش را با پشت دستش پاک‌ کرد. زبانش را روی لب‌های قرمز از خون‌اش کشید.
صدای قهقهه‌های نایل، هنوز توی ذهن جادوگر پخش می‌شد.
لعنتی! این ضبط درون سرش، دکمه‌ی خاموش نداشت؟
جادوگر با خودش فکر کرد. بی جان سرش را بلند کرد و به شکم پاره‌شده‌اش نگاه کرد. او تمام اندام‌های داخلی بدنش را می‌توانست ببیند و حتی لمس کند!
او هیچ‌وقت فکر نکرده‌بود که در آینده به دست یک شبح، تکه‌تکه و خورده‌ خواهد‌شد.
قیافه‌اش را جمع کرد و سرش را دوباره بر روی زمین گذاشت. خسته‌ بود، درد داشت و میتوانست بوی مرگ را بیشتر از هر لحظه‌ای حس کند.
اشک‌های زرد رنگش بر روی گونه‌اش می‌غلتیدند. اگر او بمیرد چه بر سر جادوگر‌های دیگر می‌آمد؟
کَند هق زد. او همین حالا هم مرده‌بود و هیچ معجزه‌ای نجات دهنده‌ی او نبود.

نایل کمی در جایش جابه‌جا شد و دهانش را مزه‌مزه‌ کرد‌.

-کَند، تو گوشت خوشمزه‌ای داری!

با صدای خمارش رو به کَند گفت.

+تو..‌.یه...شبح....نیستی. تو...خودِخودِ شیطانی!

کَند بی‌جان، آرام اما با نفرت کلماتش را به صورت نایل کوبید.
صدای خنده‌ی نایل تمام فضای غار تاریک را پر کرد.
نایل صورتش را نزدیک صورت کَند برد. او در این تاریکی هم می‌توانست رنگ آبی چشم‌های نایل را ببیند که برق میزدند.
کَند، به طرز واضحی می‌لرزید.
نایل بلند‌تر قهقهه زد. پیشانی‌اش را به پیشانی کَند چسباند و آرام زمزمه کرد:

-ما همه شیطانیم، کَند!

نایل، زبونش را بر روی گونه‌ی کَند کشید.

+نه....نه.....لط....!

فریاد کَند با فرو رفتن دندان‌های نایل در گوشت گونه‌اش، خفه شد.
نایل دستش را به سمت شکم پاره‌ی کَند برد؛ معده‌اش را در آورد، به سمت لب‌هایش برد و گاز زد.

+اومممم، کَند تو فوق‌العادی! بهترین لامیایی که خوردم!

•••••••••••••••••••••

قلمرو لاویج، جادوگر‌ها:

تمام سَرسَرا با شعله‌های سرخ رنگ آتش که با باد به هرجهتی می‌رقصیدند، روشن شده‌بود. همهمه و صدای برخورد ظرف‌ها بر روی میز‌های چوبی، سرسرا را در بر گرفته‌بود.
دِم، با سرعت به سمت سرسرای قصر رفت. در‌ها را باز کرد و همینطور که نفس نفس میزد فریاد زد:

•THE LOST WORLD•Where stories live. Discover now