• part 26 •

509 122 62
                                    


" تبر شکسته شد"

_تنها اومدی؟

لرد لی تمام مدتی که غذا می خوردم بدون هیچ حرفی بهم خیره شده بود و این کمی دستپاچه ام می کرد.
نمی دونستم باید بترسم و کسی رو بخوام تا به هاوارد یا شایدم چانیول سنسه خبر بده یا طبیعی رفتار کنم؟

راه دوم رو انتخاب کردم و حالا هم توی راه برگشت به دربار از بین پری ها و بازار بزرگ شهر که به میدون ختم میشد رد می شدیم.

+آره.

_عجیبه که ماموری چیزی همراهت نیست! چند جلسه پیش جوها کلاس رفتی؟

+حدودا هشت جلسه یا شایدم بیشتر. بهم گفته بود فقط یکبار در هفته ولی درست فردای جلسه اول زد زیر حرفش

لرد می خنده و  بادبزن رو  جلوی صورتش می گیره : باید به این اخلاقش عادت کنی. مهارت های رزمی چی؟ با شمشیر و تیرکمون کار کردی ؟

کلمه ی شمشیر تیزی و برندگی خودش رو روی پوست خاطراتم میکشه و اوین رو یادم میاره.می ترسم از مرد بپرسم حالش چطوره برای همین فقط برای چند ثانیه سرجام وایمیستم و نفس عمیقی میکشم.

_چیزی شده؟

+نه فقط..

نوک کفش هام رو بهم نزدیک میکنم و بند کیف رو محکم بین دستام می گیرم. بعد این همه مدت بی خبری و اتفاقی که برای اوین افتاده بود باید چیزی میگفتم نه؟ همه ی اینها بخاطر من بود پس باید حرفی میزدم.

+بابت اتفاقی که برای برادرتون افتاد معذرت میخوام لرد.من نمی خواستم اینجوری بشه من واقعا اون لحظه...همش بخاطر ترس بود وگرنه فرار نمی کردم

_ همش بخاطر حرکات اشتباه ما بود سهون.

با دهن باز و قلبی که محکم به سینه ام می کوبید به چهره ی سرد و تاریکش زل میزنم.همه چیزش داد میزد که متعلق به دربار شبه!

_ دیر یا زود همه ی ما نتیجه ی حرف و رفتارمون رو می بینیم. در رابطه با تو من خیلی سخت گرفتم.پر از خشم‌ بودم چون فکر می کردم مقصر تمام اینها تویی. اوین...حالش خوبه.زخم صورتش بهتر شده و دیگه پانسمان نمی کنه ولی به جاش ایلا  پر از زخمه سهون. و من بابت همه اینها معذرت میخوام.

+این حرف رو نزنین!

_ برام جالبه چرا انقدر...

لرد جلو میاد و روی صورتم زوم میشه : چطور میتونی با من اینجوری رفتار کنی؟ همیشه...قراره با هر کی بهت بدی کرد مثل یه انسان بخشنده رفتار کنی سهون؟آه این...به شدت باعث ناراحتیه منه و البته نشون از ضعف درون شخصیتت!

+م..من...

دستپاچه قدمی عقب برمیدارم و لبهام رو روی هم فشار میدم.

_ من اینجا نیستم که فقط بهت چهارتا مهارت رزمی یاد بدم ! اینجام تا بهت بفهمونم مثل لرد سپیده دم بیش از حد وابسته به مردم و احساساتی نباشی ! اینجام تا بگم مثل لرد روز بی اندازه مسئولیت هر حرکتت رو بر عهده نگیری! قانون اول ، بخاطر هر چیزی عذرخواهی نمی کنی چون تو حامل نیروی شاهدختی.

Bloody CourtDonde viven las historias. Descúbrelo ahora