part 9

136 34 3
                                    

املت رو توی ظرف ریخت و سعی کرد تزئینش کنه، با اینکه جیمین چیزی نمیدید.
ظرف و یه لیوان آب پرتقال رو روی میز گذاشت. روزنامه رو از
روی میز برداشت و خودشو روی مبل انداخت.
_چی پختی؟ بوی تخم مرغ میده...
+املته. بخور خوشمزس
_ممنون
وقتی از خوردن جیمین مطمئن شد روزنامه رو باز کرد و روی مبل لم داد.
+فرانسه آخرین اعدام خود را با استفاده از گیوتین انجام میدهد.... یه یارویی رو برای اینکه دوست دخترشو شکنجه کرده اعدام کردن...
_شکنجه؟
+اره... گفته که دختره بعد از اینکه مرده میخواسته مجبور به روسپی گریش کنه به پلیس خبر داده و مرده هم کشتتش... عجب
آدمایی
_چه وحشتناک... بیچاره دختره
+نمیدونم برا چی این چیزا رو تو روزنامه تیتر میکنن... او جیمینا فکر کنم اینجا یه چیزی هست که تو دوستش داری...
جیمین برخالف نابیناییش سمت جین حرکت کرد و دستش رو سمت روزنامه برد.
_چی؟
+یک اجرای زیبای پیانو...
_ارتیستش کیه؟
+آرتیست کره ای... جئون جونگکوک...
رو به جیمین کرد و گفت: واقعا دیوونس که فکر کرده میتونه اینجا استعدادش رو پرورش بده... مگه نمیدونه چه رفتار مزخرفی
با ما آسیایی ها دارن... همین امروز وسط خیابون حرفای خیلی زشتی شنیدم...
جیمین با ناراحتی دستش رو انداخت دور شونه های جین و گفت: ببخشید به خاطر من سختی میکشی... کسی مجبورت
نکرده بود بیای اینجا... چرا؟
+جیمینا فقط نمیخوام زندگیت به خاطر کسی که دیگه وجود نداره تباه بشه. تو هنوز خیلی خیلی جوونی... میخوام با چشمای
خودم ببینم که رشد میکنی...
_ منم دوست ندارم به خاطر دو تا کلمه برا من زحمت بکشی
جین خنده ای کرد و گفت:
+ بریل؟؟ اصلا من به خاطر بریل اینجا نیستم... میشه گفت اون یه اشانتیونه،بهرحال تو استفاده زیادی ازش نخواهی کرد،کتابایی که به بریل نوشته شدن یا کمن یا مرغوب و خوب نیستن، نوشتن رو هم که خودت بلدی. چه دلیلی داره که بخوای این همه روش کار کنی؟ من برای این اینجام که به روحت بفهمونم دنیای تو هنوز تو جریانه... میدونی... میگن وقتی میمیری ذهنت 7 دقیقه از خاطراتت رو جلوی ذهنت میاره... من
نمیخوام اون 7 دقیقه سیاهی و غم و ناامیدی باشه...
_دوستت دارم هیونگ...
+منم... حالا موافقی بریم اجراشو ببینیم یا نه؟
_کِیه؟
+چهارشنبه هفته بعد... میشه ۲۵ ام... به نظر آدم باحال و با استعدادی میاد... ولی... چقدر آشنا میزنه. انگار جایی دیدمش
_چه شکلیه؟
+به نظر جوون میاد. حدودا همسن و سال توعه... موهاش تقریبا بلنده... چشمای خیلی گیرایی داره. خدای من این چهره خیلی
هنریه!
_ب...به نظرت شبیه تهیونگه؟
+نه خدای من نه... کاملا فرق دارن. تو که نمیخوای ببینیش نگران چی ای؟
ولی جین نمیدونست کوچیکترین نشونه از تهیونگ قلب جیمین رو به درد میآورد... حتی اگه خبر کوچیکی از ویالونیست ها بود..

Swan lakeWhere stories live. Discover now