جین روبروی کتابخونه نگه داشت و رو کرد به جیمین که داشت
عینک افتابیشو دستکاری میکرد
_باهاش ور نرو اینقدر. خوبه!
دست از عینکش کشید، کیفش رو برداشت و پیاده شد.
_جیمینا حواست به خودت باشه! دو ساعت بعد میام دنبالت.
+حواسم هست. خدافظ هیونگ_خدانگهدار
عصاش رو روی زمین زد و آروم از روی پله ها بالا رفت. از دو
راهرویی که با تابلوهای آبرنگ دیزاین شده بودن هم رد شد و به
محض اینکه خواست از در بره تو محکم با در برخورد کرد.
_اخخخخ
دستش رو دراز کرد و در کمال تعجب با در بسته روبرو شد.
_چرا بستننن
چند لحظه صبر کرد تا کسی کمکش کنه ولی کسی پیدا نشد.
_ولی نمیخوام خلاف کنم...
سالها رفت و آمد به کتابخونه باعث شده بود به مرور زمان راهمخفی رو از در پشتی یاد بگیره. شبا که حوصلش سر میرفت با
تهیونگ قرار میذاشتن و از در مخفی وارد کتابخونه میشدن و از
تنهایی و سکوت لذت میبردن... ولی جیمین مطمئن نبود بتونه به
تنهایی از پسش بر بیاد... اونم با چشمایی که دیگه وجود نداشتن.
از سکوت اطرافش فهمید که دور و ورش خلوته. آروم عصاش رو
به سمت چپ کشید و با هر قدمش نوک عصا رو به چپ و راست
میکوبید.
_شت... اگه راهو اشتباه برم...
بارها براش پیش اومده بود که از کوچه های خلوت و تاریک سردر میاورد و مورد تمسخر و آزار مردای بی خانمان قرار میگرفت.
ترس وجودش رو برداشت و باعث شد تندتر قدم برداره.
_اینجا رو یادمه...
برآمدگی بزرگ روی دیوار کنارش رو لمس کرد و به سمت چپش
پیچید.
_باید همین نزدیکا باشه...
به محض اینکه نوک انگشتاش در آهنی کوچیک رو لمس کردن
از خوشحالی خنده کوتاهی کرد و سنجاق کوچیکی رو از توی
جیبش در آورد و با قفل در ور رفت.
_یه حرکت کوچیک به راست... و یه چرخش تو جهت برعکس عقربههای ساعت...
با صدای ترق قفل در از قابل اعتماد بودن روش های دزدی
YOU ARE READING
Swan lake
Randomنام:دریاچه قو ژانرها:انگست،درام،اسمات،رمنس کاپل اصلی:کوکمین کاپل فرعی:ویمین،نامجین روز های اپ:یکشنبه و پنجشنبه بعد از از دست دادن معشوقش، حالا جیمین پسر نابیناییه که تمام زندگیش توی دفترچه خاطراتش،کتابخونه و رسیتال های موسیقی خلاصه شده و بعد از یه س...