The Untold

1.5K 333 1.1K
                                    



حس می‌کنم کلینت منسل موقع خلق شاهکار آهنگ این چپتر، روحش در ابعاد کشف نشده‌ی دیگه ای بوده!


----------♡---------



"لنــگر هارو بکشید!"

ناخدا بلند دستور داد و ملوان ها با سرعت اعجاب آوری از این طرف به طرف دیگه می‌دویدن.

کشتی ها به آرومی از ساحل دور می‌شدن و حالا شمایل صخره های سرخ رنگ فایری مون و مردمی که اونجا برای بدرقه سپاه آندرومن اومده بودن کوچکتر می‌شدن.

در راس اونها ملکه و شاهزاده گریسون قرار داشتن که بالای بلندترین صخره ایستاده بودن و نظاره گر کشتی های غول پیکر سرزمینی که بهشون در پیروزی کمک کرده بود.

حالا نزدیک ده کشتی به تعداد کشتی هایی که موقع اومدن همراه آندرومن اضافه شد بود و کل اون ده تا حامل هدایا و غنایم و هرچیزی که دو سرزمین توافق کردن بود.

الیا روی عرشه ایستاده بود و از همون‌ فاصله هم می‌تونست موهای قهوه ای و پریشون لیام که زیر نور آفتاب برق می‌زد و طلایی تر بنظر می‌رسید رو ببینه.

با حسرت و چشم هایی پر از غم به ولیعهد خیره بود که بعد از مطلع شدن از درست بودن همه چیز، دستی به شونه ناخدا زد و به سرعت از پلکان چوبی روی عرشه پایین دوید.

احتمالا رفته بود پیش زین.
دختر پوفی کرد و سرش رو‌ تکون داد. برگشت و بلند سر ملوان ها داد زد تا در کارشون کوتاهی نکنن.


♪ Requiem for a Dream - Clint Mansell ♪

لیام سریع در اتاقک متعلق به خودش و زین رو باز کرد و واردش شد.
زین هنوز بیهوش بود و توی این سه روز حتی برای چند ثانیه هم بهوش نیومده بود. همین باعث شده بود تا لیام عصبانی شه و طبیب احمق رو بابت وعده دروغینش بازخواست کنه.

اما طبیب برای خریدن جون خودش به لیام اطمینان داده بود که امروز بهوش میاد ولی تا چند روز گیجه و ممکنه فقط چند ساعت در روز بهوش باشه.

لیام در کمال احترام خواسته‌ی ملکه ثرینا برای موندن بیشتر در فایری‌مون رو رد کرده بود تا خودشون رو هرچه سریع‌تر به آندرومن برسونن.

ظرف آب و پارچه تمیزِ سفید رنگ و گلدوزی شده رو برداشت و با قدم های آهسته سمت تخت روانه شد.

آروم کنار زین که دراز کشیده بود و چشم هاش بسته بود نشست.

پارچه رو داخل آب زد و وقتی پارچه از نم آب سنگین شد، از توی ظرف درش آورد و فشارش داد.

"به محض رسیدن به آندرومن تایتوس میاد بالای سرت عسل."

مخاطب حرفاش پسر مو مشکیِ بیهوش بود. پارچه رو با لطافت روی پیشونی زین کشید.
مشخص بود اون پسر تب داشت. از صورت گر گرفته و گونه های سرخ و ملتهبش پیدا بود.

• SARIEL •  [Z.M]Where stories live. Discover now