عرض سلام.
بفرمایید.
---------♡---------
♪ The Sword of Kings - Trevor Morris ♪
ردفورت خالی از هر هیجان، شادی و صدای زندگی بود. بازار همیشه شلوغ حالا زیر غبار سردی و مرگ نشسته بود و هیچکس در مغازه های رنگی رنگیش وجود نداشت.
بر خلاف همیشه، روی دریای سانست هیچ قایق ماهی گیری ای بالا و پایین نمیشد و اسکلهی همیشه غلغله و پر سر و صداش، حالا خالی خالی و بی صدا بود.
قایق های چوبی نزدیک اسکله روی سطح آب تکون میخوردن اما نشانی کسی اون اطراف نبود.
ابرهای طوسی و خاکستری برای نشون دادن غمشون و ناراحتی کشندشون کم کم جلوی خورشید کشیده شدن و نور طلاییِ گوی درخشانِ اسمانی، رو به تیرگی رفت.
مردمی که با چشم های منتظر و غم آلود داخل باغ بی انتهای قصر ردفورت ایستاده بودن و نگاهشون خیره بود به ساختمون سفید-خاکستری کاخ، در سرتاسر محوطه به چشم میخوردن.
الیا چسبیده به دیوار اتاق، کنار زین ایستاده بود و هردو با چشم های اشکی به آخرین دفعات نفس کشیدن شاه ادویل خیره بودن.
لیسارا مثل کسایی که در طوفان گیر افتادن و هیچ راه نجاتی ندارن، دست نیمه سرد ادویل رو گرفته بود و اصلا در این دنیا سیر نمی کرد.
صدای تندِ قدم هایی از پشت در اتاق شنیده شد و بعد در چوبین با چنان شدتی باز شد که محکم به دیوار پشتش خورد و اثرش رو روی دیوار باقی گذاشت.
قامت لیام در چهارچوب در نمایان شد. با دیدن ادویل انگار تمام نیرو و انرژیش رو به یک باره از دست داد و پاهاش تبدیل به چوب های خشک بی تحرک شدن.
ادویل حتی توان نداشت پلک های کبودش رو باز کنه. به سختی نفس میکشید و با هربار فرو بردن هوا به داخل سینهاش خس خس میکرد. ولیعهد با قدم های آروم و لرزون به طرف تخت راه افتاد و به محض رسیدن بهش، روی زانوهاش به زمین افتاد.
دست سرد ادویل رو گرفت و آهسته سرش رو به چپ و راست تکون داد.
"نه... نه پدر."
لیسارا مثل مرده ها به شوهرش خیره بود و خودش هم شک داشت که نفس میکشید یا نه.
آخرین نفس پادشاه از سینش بیرون اومد و بعد صدای خس خس نفس کشیدنش برای همیشه قطع شد.
الیا با شدت زیادی زیر گریه زد و خودش رو توی بغل زین پرت کرد. پسر بزرگتر دست هاش رو دور شونه خواهرش پیچید و چشم های خودش رو بست تا جسم بی جون پدرش رو نبینه.
YOU ARE READING
• SARIEL • [Z.M]
Fanfiction~Completed~ Sariel: -Beloved of God... -Prince/princess of God... ◀هشدار: این داستان شامل توصیف صحنه های جنگ، مرگ و شکنجه هست.▶ ◁این داستان BDSM نیست! Cover by: @ziam_malec