سلام:)
خب برا اسمات بهتون خوش گذشت خنده خوشحالی کردید نوبت منه که خنده خوشحالی کنم.
خم شید.
پ.ن: ادیت کاور هیچ ربطی به بوک یا زیام نداره. صرفا چون خیلی دوستش دارم گذاشتم شمام لذت ببرید.
اسم اهنگش هم همون تیترشه و طبق معمول از TSFH عزیزم.(=
---------♡---------
دختر جوان با نفرت به اون صحنه نگاه میکرد و چنان محکم دستش رو مشت کرده بود و ناخن هاش رو کف دستش میفشرد که زخم شدن پوست کف دستش و سوزشش رو حس می کرد.
نفس های عصبانی ای کشید و برای اینکه سرگیجه و سستی پاهاش که جزو موارد جدا نشدنی این روز هاش بودن، باعث سقوطش و زمین خوردنش نشن، دستش رو لبه حفاظ سنگی اتاقش گذاشت .
موهای تیره رنگ و حالت دارش توی باد تکون میخورد و لایهای آتش از جنس نفرت و حسادت روی سطح دریای آبی چشم هاش شعله میکشید.
صحنه مقابلش، رویایی ترین قاب جهان بود و نقاشان نُه قلمرو بررای ابری کردن اون نمای بهشتی هرکاری میکردن. اما الیا جزو اون افراد نبود...
زین با خنده صاف ایستاده بود و لیام با دقت تمام تاج گل رز سفید ظریفی که همین چند دقیقه پیش برای زین ساخته بود رو روی موهای مشکی و نرمش قرار میداد و هردو در دنیای خودشون غرق بودن.
شاخه های گل سفید و غنچه های خوشبو و لطیفش رو تمام مدت با فکر کردن به زین و موهای ابریشمیش بهم پیچ و تاب داده بود و توجهی نداشت اگر دستش موقع چیدن گلها زخمی شده بود. دیدن شادی زین کافی بود تا براش هرکاری بکنه.
زین لب هاش رو توی دهنش کشید تا به قیافه دقیق شده لیام و چشم های ریز شدش برای گذاشتن یه تاج گل نخنده و وقتی لیام موهای زین رو مرتب کرد و از صاف بودن تاج مطمئن شد، عقب کشید و چنان لبخند بزرگی زد که دندون های سفیدش پدیدار شدن و چال کوچولوی روی گونش قلب زین رو ضعیف تر کرد.
"ممنونم شیرینی شکری."
آروم زمزمه کرد، جوری که ققط لیام بتونه صدای آرومش رو بشنوه. پسر مو قهوه ای نگاهی به چهره بی نقص زین کرد و نفس عمیقی کشید اما همونجا حبسش کرد و اجازه خروج هوا از زندان قفسه سینش رو نداد.
زین لبخند شیرینی زد و زیر بار نگاه خیره و مسخ شده لیام که حتی پلک هم نمیزد و با دهن نیمه باز بهش خیره بود، کمی خجالت کشید و سرش رو پایین انداخت.
لیام انگشتش رو زیر چونه زین گذاشت و سرش رو بالا آورد.
"خیلی زیبایی ستاره درخشان من. اونقدری که باید تو افسانه های آندرومن درموردت بنویسن و همه بپرستنت."
YOU ARE READING
• SARIEL • [Z.M]
Fanfiction~Completed~ Sariel: -Beloved of God... -Prince/princess of God... ◀هشدار: این داستان شامل توصیف صحنه های جنگ، مرگ و شکنجه هست.▶ ◁این داستان BDSM نیست! Cover by: @ziam_malec