سلام:)
آقا، این پارت شکنجش خیلی بده:/
وسطاش خودم پشمام ریخته بود منزجر شده بودم...اگر خیلی حساسید، از جایی که اسم اهنگو نوشتم به بعد رو نخونید.
شاید بپرسید چرا برا همه پارت های شکنجه لین اهنگو معرفی میکنم، پاسخ یک کلمست؛ نمیدونم.🤝پ.ن: میدونستید آخرین شکنجه مال ۱۸ پارت پیش بوده؟😐
خودمم تعجب کردم.پ.ن۲: میدونستید این آخرین شکنجه ساریله و زین پس دیگه شکنجه نداریم؟ (حتی تا مدت ها کلا پارت جنگ و اینا هم نداریم)
---------♡---------
لیام با غم آب رو داخل جام طلایی-نقره ای ریخت و به باریکه آب موقع ریخته شدن داخل جام خیره شد. جام پر شده رو برداشت و پوفی کرد.
زین لبه تخت اتاقی که مثلا برای لیام بود اما جفتشون استفاده میکردن، درست مثل اتاق زین، نشسته بود و به زمین خیره شده بود.
هنوز صدای گریه و جیغ های مردمی که داشتن جلوی چشمش جون میدادن از ذهنش پاک نشده بود و این داشت حالش رو بد میکرد.
لیام جلوی زین ایستاد و روی زانوهاش نشست تا هم قد زین نشسته بشه. با انگشت های دست چپش آروم گونه زین رو نوازش کرد و جام رو جلو برد.
"کمی آب بخور. باهم درستش میکنیم."
زین نگاهش رو از زمین گرفت و به جام پر آز شفاف داد. آبی که از چاه های داخل قصر برداشته میشد، جوشونده میشد و در سرداب ها نگهداری میشد تا سالمترین آب به دست خاندان سلطنتی برسه.
زین دندون هاش رو روی هم سایید و حباب غم توی چشم هاش ترکید و اجازه داد این دفعه غبار خشم جاشون رو بگیره.
"من این آب شیرین و تمیز رو بخورم درحالی که مردم هنوز تو خیابون ها دارن میمیرن و معلوم نیست تایتوس بتونه همشون رو نجات بده یا نه؟"
نفس های تندی میکشید و عصبانیتش بیشتر میشد:
"پایکی های حرومزاده کلی آدم بیگناه رو کشتن تا اعلام جنگ کنن؟ گناه رایا چی بود؟ یا ده ها نفر دیگه که بخاطر چند جرعه آب مردن؟"
لیام جام رو زمین گذاشت و سریع با هر دو تا دستش ، صورت زین رو قاب گرفت. لایه اشکی که مثل کدرترین ابرهای دنیا روی ماه های طلایی زین افتاده بود، قلب لیام رو دردناک میکرد.
"ما این کارشون رو بی جواب نمیذاریم زین! اون زندانی پایکی الان در اختیار ماست. ازش اطلاعات میگیریم و بعد به بدترین حالت ممکن میکشیمش. همون کسی که آب چاه رو آلوده کرده! دوست داری شکنجش بدی؟ آره عزیزم؟"
VOUS LISEZ
• SARIEL • [Z.M]
Fanfiction~Completed~ Sariel: -Beloved of God... -Prince/princess of God... ◀هشدار: این داستان شامل توصیف صحنه های جنگ، مرگ و شکنجه هست.▶ ◁این داستان BDSM نیست! Cover by: @ziam_malec