بی تو خوش نمی‌گذره!

8K 1.6K 498
                                    

شرط ووت این پارت: 140
کامنت لطفاً فراموش نشه گیلی‌ها 🍏
________

دفتر به دست روی دور ترین سکوی ممکن، با فاصله از بقیه نشست و به دیوار تکیه داد.
چشمهاش رو بست و برای چند لحظه‌ی کوتاه، فقط از گرمای بی جانِ خورشید لذت برد.
لبخندی از حس همان آرامش کوتاه روی لب‌هاش نشست، ولی به محض بهم خوردن خلوت عزیزش، محو شد.
بای سومین، کلافه جلوی آلفا ایستاد و روش سایه انداخت. بی حوصله و با عجله، خواسته‌اش رو به گوش‌های پسری که همچنان چشمهاش رو مصرانه بسته نگه داشته بود، رسوند.

~ با هوسوک سر حل آخرین سوالِ استاد شین شرط بستم، تو حلش کردی؟

جونگکوک کرخت، لای یکی از چشمهاش رو باز کرد و نگاهی به دختری که مثل خودش و هوسوک جز منتخبین المپیاد بود، انداخت.
شونه‌ای بالا انداخت و دفترش رو به سمت اون گرفت و لب زد:

_ اتفاقا اونم اومده بود دنبال جواب!
نه، حلش نکردم ولی تا نصف راه‌حل رو رفتم.
بیا یه نگاه بهش بنداز، شاید تونستی حلش کنی.

~ اون عوضیِ متقلب!

نفسش رو محکم بیرون فرستاد و دسته‌‌ای از موهای حنایی رنگش رو با گیره‌ی پروانه شکلی که به یقه یونیفرم مدرسه‌اش وصل کرده بود، بست.
دفتر رو از دست پسر گرفت و درست کنارش روی سکو نشست. صفحاتش رو برای پیدا کردن سوال موردنظر، تند تند رد کرد و به محض رسیدن بهش، با دقت مراحلِ نصف و نیمه‌ی جونگکوک رو از نظر گذروند.

~ که اینطور.

زیرلب زمزمه کرد و خیره به سوال، خودکار طرح تک شاخش رو از جیب لباسش بیرون آورد و مشغول حل کردنش شد.
در نهایت، درست جلوی چشمهای متحیر جونگکوک، جواب رو بدست آورد و دورش با افتخار خط کشید.
نگاه پر از غروری به پسر انداخت و به صورت نمایشی، عینکی که وجود نداشت رو به چشم‌های خاکستری رنگش زد.
با انگشت به سوال و مراحلی که رفته بود، اشاره زد و گفت:

~ اینجوری سوال حل می‌کنن، یاد بگیر!

از جا بلند شد، دفتر خودش رو تو بغل آلفایی که همچنان مبهوت شده بهش خیره شده بود، پرت کرد و دفتر اون رو جلوی صورتش تکون داد.

~ دفترت رو با خودم می‌برم تا اون جانگِ عوضی به جوابم دست درازی نکنه!
بعد از کلاس بهت پسش میدم، و اینکه...

اخمی کرد و انگشت اشاره‌اش رو تهدید وار رو به پسر بیچاره نشانه گرفت:

~ جرات نکن که از این قضیه چیزی به اون بتای متقلب بگی!

پوزخندی روی لبهای جئون نقش بست.
دست به سینه شد و با خودپسندی گفت:

_ اونی که راه حل رو گذاشت جلوی چشمهای کورت من بودم، سومین!
و در ضمن..

سر کج کرد و یک تای ابروش رو بالا انداخت:

_ من آلفام دختر جان، از کی تاحالا یه امگا میتونه من رو تهدید کنه؟!

Hey stupid, i love you!Where stories live. Discover now