سرنوشت سیاه و تلخ

244 51 9
                                    


قبل شروع داستان بهتون بگم این پارت حاوی صحنه bdsm هستش...علامتش🔞

خیسی رو روی صورتم احساس کردم، بارون؟ البته که بارون نبود، توی این هوای صاف و افتابی بارون کجا بود... پس یعنی من گریه کردم؟...اشکام صورتمو خیس کردن؟...یه پوزخند تلخ زدم،  تهیونگ ببین باهام چیکار کردی قبلا تنها منبع آرامشم بودی اما الان داری با بودنت با اون چشمای به ظاهر بی گناهت شکنجم میکنی..این نبود تاوان اون همه علاقم به تو....
صورتم رو با عصبانیت پاک کردم و کلاه کاسکت رو سرم گذاشتم و حرکت کردم.

با استاد مین جلوی در اتاق درمان بودیم که من جلوی در کمی مکث کردم سرمو پایین انداختم تا اشکامو پاک کنم.
_هی پارک اگه اون بیرون بخوای همینجوری وایستی و وقت با ارزش من رو هدر بدی بهتره با نمره این ماهت خداحافظی کنی شیر فهم شد؟
ج: با حالت معصوم و عصبی نگاش کردم، واقعا من روی چی این پسره بی احساس کراش زدم؟؟ با تاسف سرمو تکون دادم و پشت سرش وارد اتاق شدم که دیدم یهو یکی عین عروسک استاد مین و رو تو بغلش میچلونه و تند تند حرف میزنه...اگه میگفتم قیافه یونگی جوریه که دلش میخواد طرفو بزنهه دروغ بود چون سریع پسش زد و از بغلش بزور اومد بیرون...یعنی همو میشناختن؟ انقد صمیمی بودن که اینجوری همو بغل میکردن؟
بعد چند لحظه با دیدن من دست از سر یونگی برداشت اومد سمت من.
+: اوه سلام عزیزم اتفاقی افتاده؟
_اروم زمزمه کردم..اوعفف میدونه بدم میاد از اینکار باز انجام میده عوضیی
+شنیدم چی گفتیا
ی:  مهم نیست...به جیمین رسیدگی کن فکر کنم فشارش افتاده.
+ اوه پس تو پارک جیمینی.
ج: ب...بله شما منو میشناسی؟
+ اوه البته عزیزم من پسرای کیوتی مثل تورو خوب میشناسم...برو اونجا بشین من الان میام.
با گفتن باشه ای اروم نگاهی به یونگی انداختم که ابروهاش تو هم گره خورده بود و رفتم رو مبل زرد رنگ نشستم...دکوراسیونش زیادی کیوت و دخترونه بنظر میرسید ولی دوسش داشتم احساس ارامش به ادم میداد.

+ کشیدمش بیرون اتاق بگو ببینم چه خبر شده
_هیچی
+ اره منم باور کردم ..بدون هیچ دلیلی اینجور عصبانی هستی؟
_ تهیونگ
+ تهیونگ چیی؟ چیشده؟ یونگیی اون دهنتو باز کنن بگو چیشدهه.
_ اروم صداتو میشنوه..
+ میگیی چه بلایی سرهه برادر کوچیکم اومدش یاا نههه؟ نمیخوای دهن باز کنی نه؟
- دزدیدنش...

با احساس سرگیجه و سردرد شدیدی بیدار میشم چشمام یکم تاره با چند بار پلک زدن دیدم واضح میشه که میفهمم تو یه اتاق رو یه تخت دراز کشیدم دست ها و پاهامو تکون میدم اما یه چیزی مانعم می‌شه سرمو میارم بالا و میبینم دست هام به تاج تخت با دستبند بسته شدن که یهو همه اون خاطرات مزخرف و ترسناک به مغزم هجوم میارن با چرخوندن سرمو اتاقو آنالیز میکنم و تازه میفهمم که توی همون اتاقی هستم که بعد از هر بار شکنجه شدن با تن کبود و خونی و پر از درد اونجا ولم میکردن.
با یاد آوری اون خاطرات دردناک اشک تو چشم هام جمع شد که صدای چرخیدن کلید توی در اومد و پشت بندش چند تا خدمتکار وارد اتاق شدن، یکی از اون ها سمتم اومد و دست هامو باز کرد و دو نفر دیگه اومدن دوتا دستمو گرفتن و به زور کشیدن سمت در دیگه اتاق میدونستم میخوان چیکار کنن، میخواستن منو آماده کنن واسه یه شب دردناکه دیگه، تقلا میکردم تا دست هامو ول کنن، تا به سمت اون حموم نحص نرم، تا دوباره درد نکشم، نه درد جسمی بلکه با رفتنم به اون حموم و آماده شدن برای شب و خیانت به کوک و شکنجه قلبم،
نه نمیخوام دوباره بهش خیانت کنم،نه حالا که دوباره احساس عشقم رو بهش بیشتر از قبل و با تمام وجود احساس میکنم، نه حالا که هر روز میبینمش دلم میخواد ادامه زندگیمو در کنار اون بگذرونم.
نمی‌فهمم چطوری زمان میگذره اما وقتی به خودم میام میبینم با یه لباس زشت دیگه و یه قلاده و زنجیر وصل شده، بهش
روی زمین شیشه ای اتاق، هه  قشنگ یادمه زمینی که اینجا جون میدادم و گریه میکردم زمینش شیشه ای نبود سرمو بالاتر میارم و دور تا دور اتاق رو نگاه میکنم و میبینم دور تا دور دیوار های اون اتاق که قبلا با لکه های کام و خون پرشده بود اما الان شیشه جایگزینش شده بود، هه معلوم نیست دیگه چه نقشه ای داره.                    
🔞
با صدای باز شدن در به خودم اومدم و توی خودم جمع شدم که صدای قدم های نحسش رو که داشت بهم نزدیک میشد رو شنیدم، با زانو زدنش سایش روی من افتاد، وقتی دید سرم رو بلند نمیکنم پوزخندی زد و دستش رو اوورد زیر چونم و خشن سرم رو بالا اوورد
+ اووو ببین اینجا چی داریم، یه کیتن ترسیده که قراره بدنش شام امشبم و صدای جیغ و گریه هاش موسیقی کلاسیک امشبم باشه .
ت: با این حرفش از درون یخ زدم و به خودم لرزیدم که اون هم حسش کرد
+اینجارو ببین کیتن کوچولوم ترسیده، خب کیتن میدونی چی باید چی صدام کنی یا بهت یاد آوریش کنم؟
ت : از ترس صدام در نمیومد که یه لگد محکم به پشتم خورد که باعث شد با صورت به سمت زمین برخورد کنم.
+ فکر کنم باید به خاطر این فراموشکاریت تنبیهت کنم کیتن بد، اما از اونجایی که خیلی بخشندم میزارم این یه بار رو خودت تنبیهات رو انتخاب کنی.
+ خب کیتن پنج ثانیه وقت داری بین 280 ضربه شلاق و 300 تا اسپنک یکی رو انتخاب کنی اگه از پنج ثانیه بگذره هر دورو باید تحمل کنی زمانت هم از همین الان شروع میشه... یک...

Grunt teacherWhere stories live. Discover now