نامه تو دستام میلرزید ...لعنتی چراا نمیسوخت پس...چرا انقد سخت داشت میسوختت...پاهامو بغل کردم به اتیش کوچیکی که راه انداخته بودم تا اون جعبه لعنتی بسوزه خیره بودم...
باید مدرسه میرفتم ؟ با این وضع؟ نه صدرصد نه...ولی یونگی چی؟ ...سرمو رو پام گذاشتم و کاغذو تو دستم مچاله کردم...فکرم درگیر بود...که با صدای محکم در زدن شخصی که جز هیونا کسی نمیتونست باشه ... سریع یذره خورده از اون جعبه رو تو توالت ریختم و سیفون و کشیدم.^ جیمینننن ۲ ساعته تو اون دسشوییه چه غلطیی میکنی دقیقا؟
صدامو صاف کردم
ج: ها؟ هیچی ...الان میام.^ خیلیی مشکوک میزنیااا...نکنه دارییی...
ج: یااا منحرففف...گفتم الان میامم دیگهه.
^ منظورم مواد کوکائین...شیشه...سیگار چیزی بود...
ج: عه عاها منظورت اینا بود ( خنده الکی)
^ بعد انوقت به من میگی منحرف...اومدم صدات کنم بیای صبحانه...
لگد زد به در تو هم زودتر از این بیصاحاب بیا بیرون...نفسمو بیرون دادم و دریچه دسشویی رو بیشتر باز کرم و فن دسشویی رو خاموش نکردم تا بوی دود کاملا بره بیرون ...باید بفهمم اون کسی که اون نامه رو نوشت کی بود...ولی با این وضع حتی اگه پیش مادرمم میرفتم میفهمید دیشب خوب نخوابیدم و یه چیزیم هست...اروم دره دسشویی و باز کردم و سرمو بیرون بردم و با ندیدن هیونا نفسمو بیرون فوت کردم و فورا سمت در اتاقم رفتم و قفلش کردم و سریع رفتم داخل حموم دوش کوتاهی گرفتم...
.
.
.
.
.
.
.
با خودکارش رو میز ضرب گرفته بود و عصبی هعی موهاشو عقبی میداد.
شخصی فورا با در زدن کوتاهی وارد اتاق شد وبعد تعظیم کوتاهی کرد پوشه طوسی رنگ رو میزش گذاشت.
' قربان همونطور که پیش بینی کرده بودین شده اون هدفش کی بی هست نه شما...اون از شما داره علیهش استفاده میکنه.دستاشو محکم رو میز جلوش زد...
_ لعنتییی...همرو واسه یه جلسهه فوریی خبر کن...تا ده دیقه دیگهه همشون تو سالن جلسه نباشن...خودتو مرده بدون.
بادیگارد بیچاره با هول و استرس فوری تعظیم کرد و از اتاق خارج شد.
.
.
.
ه: هی اقایون ظاهرا یونگی مارو خواسته.+ باز معلوم نیست چه خبر شده
* جین خیلی غرغرو شدیاا
+بخاطر وجود توعه جناب کیم نامجون
ت: تمومش کنیددد ...پاشین بریم الان هممون وسط سالن سر میبره
ه: این بچه از شما بیشتر میفهمه.
ت: هوسوک هیونگ این الان تعریف بود یا توهین؟
ه: هیچکدوم
ت: با تشکر از شما هیونگ عزیز.
+خفه شین...پاشین.
.
.
.
.
ت: ی..یعنی داری میگی اون فهمیده ماکی هستیم و اونم با همون روش ما داره خودشو مخفی میکنهه؟
YOU ARE READING
Grunt teacher
Fanfictionمثه پروانه ای که هیچوقت نمیتونه از قفس شیشه ایش خارج بشه و محدوده به اون محیطی که توش هست و حتی ممکنه طعمه حیوانای اطرفش بشه ...اما جز اون شکارچی که میخواد طعمش بشه و به دستش بمیره...چرا هیچوقت به نور نمیرسه؟ ... + هیونگ متاسفه که نمیتونه کاری برای...