اروم چشماشو باز کرد و تو جاش جابه جا شد که با دیدن صحنه روبروش شوکه شد و با ارنجش بلند شد تا دید بهتری داشته باشه.
صحنه روبرو واقعا براش جالب بود چون جیمینی که دیشب از هاسکی کوچولیی که یونگی برای کادو کریسمس خریده بود میترسید و هی از کول یونگی بالا میرفت تا هاپو کوچولوش گازش نگیره و یونگی رو هی مورد عنایت قرار میداد با این کادوش اما الان هاسکی رو محکم بغل کرده بود و خوابیده بود...معلوم نیست چه اتفاقی بینشون افتاد که جیمین اونو بغل کرده بود و اون هاسکی کوچولو پیشش خوابید.
اروم بوسه ای به سرش زد که جیمین تو خواب به حرف اومد.
ج: هاسکی ...یونگیدوس داشتم انقد محکم بغلش کنم تا صدای جیغ جیغاش بره هوا ولی حیف وقتی خوابه عینه یه جوجه کوچولو میشه که خیلی حساسه و نباید بهش دست زد...ولی نتونستم جلوی خودمو نگیرم و صورتشو بوس بارون نکنم.
تک تک اجزای صورتشو اروم میبوسیدم که صدای نق نق هاش بلند شد.ج: اوووم...نکن...خوابم میاد.
_ من دارم جوجمو میبوسم.
درحالی که همچنان چشماش بسته بود گفت" اجازشو نداری"
_ من برای بوسیدن جوجم احتیاج به اجازه کسی ندارم.
چشماشو باز کرد و با انگشت اشارش سر یونگی رو عقب داد که پسره بزرگتر اروم خندید.
ج:اوخییییییییییییی....خودااااا...یونگیی نگاش کنن توروخداا...وای قلبمم اکلیلیی شد...گودوووو....ببین چجوری خوابیده..کیوتت.
اروم سگ عزیزشو ناز میکرد.
_ اصلانشمم کیوت نیست...گودو هم نیست...قلبتم واسش اکلیلی نشه.
همینجوری که اروم پیش خودش غرغر میکرد سمت دستشویی رفت.
جیمین که تا لحظه ورود یونگی به دستشویی همینجوری نگاش میکرد...دستشو رو دهنش گذاشت تا نخنده...
درجا از تخت پایین پریدو سمت دسشویی رفت و پشت هم در میزد که اخر صدای اعتراض امیز یونگی بلند شد._ چتهه مگه دره طویلس؟
ج: عههه ببخشید پس بگو چرا شما اونجایی...حتما باید حیوان نادرِ حسودی باشین...اهلی هم هستین؟
_ اول این که حسود نیستم و دومین اینکه تو طویله مگه حیوان وحشی هم هست؟
ج: اره تو😂
_ بیام بیرون حسابتو میرسم پارک جیمین.
ج: نمیتونیی..درو از بیرون قفل کردم.
_ بهتر منم این داخل خوشمیگذرونم...
ج: بگذرون عشقم با سوسکا پارتی بگیر...منم میرم یکی دیگرو پیدا میکنم باهاش عشق بازی میکنم.
_ باشه
ج: کصافتتت
_ چراا؟ قراره بری عشق و حال دیگه..منم اینجا خودارضایی میکنم.
YOU ARE READING
Grunt teacher
Fanfictionمثه پروانه ای که هیچوقت نمیتونه از قفس شیشه ایش خارج بشه و محدوده به اون محیطی که توش هست و حتی ممکنه طعمه حیوانای اطرفش بشه ...اما جز اون شکارچی که میخواد طعمش بشه و به دستش بمیره...چرا هیچوقت به نور نمیرسه؟ ... + هیونگ متاسفه که نمیتونه کاری برای...