ته: حالا مطمئنی میخوای بری این رشته؟
ج: اره من بسکتبال و خیلی دوس دارم... چطور؟
ته: هیچی اخه به قدت نمیخوره😂
ج: یااااا....( با کتاب زدم تو سرش)
ت: اخخ چراا میزنیی؟
ج: تلافیی اون کیفت که زدی تو سرم و این حرفت
ت: بلند خندیدم
ج:نخند😑فقط حرص میدیی
ت: وقتی حرص میخوری کیوت میشیی.....
ج: چپ چپ نگاش کردم
از مدرسه اومدیم بیرون....هرکدوم سمت خونه هامون که دقیقا برخلاف هم بود راه افتادیم
( فردا)
آه نمیدونم چرا انقدر استرس دارم فقط یه جلسه معارفست دیگه هوفففف
بلندگو : دانش آموزان ثبت نامی بسکتبال بروند کلاس b
دانش آموزان ثبت نامی هنر بروند کلاس a
به تهیونگ نگاه کردم که عین خودم مضطربه به شونش ضربه زدم : استرس نداشته باش، الانم باید از هم جداشیم دلم برات تنگ میشه، موفق باشی
ت : توهم همینطور امیدوارم بتونی مخ اون استاد جذاب رو بزنی
ج:( با خجالت یه مشت به بازوش زدم) یااااااااااا..... این فقط یه جلسه معارفست
ت:( یه خنده ریز کرد) آره، اوه الان دیگه باید برم فعلا
ج: بای
به سمت کلاس b حرکت کردم
وارد کلاس شدم که دیدم سه نفر دیگه هم توی کلاس هستن رفتم و پشت یکی از میز ها نشستم یکم که گذشت کم کم همه بچه ها وارد شدن
همینجوری به میزش زل زده بود که دستی جلوی صورتش قافلگیرش میکنه سرش رو بالا میاره و به صاحب دست نگاه میکنه و یه لبخند ساده میزنه که صاحب دست شروع به صحبت میکنه
دنیل : سلام، من کانگ دنیلم عام میبینم که تو هم بسکتبال ثبت نام کردی...خوشحال میشم که با هم دوست بشیم...
بزار خودم رو معرفی کنم... اسمم رو که الان گفتم آها من 18 سالمه فکر کنم ازت بزرگ تر باشم بسکتبال ورزش مورد علاقه و قبلا کلاس رفتم و........هی رفیق خوبی؟
ج: ها؟
...... :اوه ببخشید زیاد حرف زدم.... راستش همه بهم میگن خیلی حرف میزنم..... حتی گاهی اوقات دهن گشاد هم صدام میزنن از بس که حرف میزنم راستی میخای بهت بگم کی اولین بار بهم گفت دهن گشاد وایستا الان ماجراش رو تعریف میکنم.....
و شروع کرد حرف زدن تا که با ورود معلم ساکت شد
ج: خداروشکر کردم معلم به موقعه اومد واگرنه حتما از دستش دیونهه میشدمم
با اومدنش همه بچه ها به نشانه احترام از جاشون بلند شدن ...
ج:با دیدن معلم تو اون لباسای سفید که دسته کمی از الهه ها نداشت مات ومبهوت نگاش میکردم...چطور یه پسر انقددد جذبه داره...همینطور که محوش بودم فهمیدم همه با اشاره معلم نشستن جز من که بعد سریع نشستم سرجام...
سرمو کوتاه بالا اوردم تا معلمو ببینم باهاش چشم تو چشم شدم که دیدم پوزخند کوچیکی رو لبشه...
و بعد چند ثانیه رو به بچه ها شروع کرد به معرفی کردن خودش....
ی: مین یونگی هستم همینطور که میدونید معلم بسکتبالتون هستم...امروز هم که اولین جلسمونه و جلسه معارفس قراره باهم اشنا بشیم و درمورد رشته بسکتبال یکم باهم صحبت کنیم...اینو بدونید اصن معلم خونسردی نیستم پس با کوچیکترین بی احترامی یا حرفی غیر از حرف مربوط به کلاس اون فرد فورا از کلاس من اخراج میشه.
با گفتن حرفش بین بچه ها همهمه کوچیکی رخ داد که با ضرب دست یونگی روی میز خودش همه ساکت شدن
ی: و البته از شلوغی متنفرم
خب همونطور که بهتون علام کردن کلاس هاتون دو روز در هفته هست که بعد از پایان کلاس های مدرسه هست و شما بعد از خوردن زنگ بیست دقیقه وقت دارید که به سالن ورزش بیاید و آماده و حاضر به ترتیب وایستید اگه بیست دقیقه بشه بیست و یک دقیقه بدون هیچ گذشتی اخراج میشید و این هم بگم زمین بسکتبال مدرسه متاسفانه در حال تعمیره و قراره تا پایان تعمیرات سالن والیبال نصفش برای بچه های والیبال باشه ونصفش برای بچه های بسکتبال در طول کلاس خوشم نمیاد جز به درس حواستون به بچه های والیبال باشه
خب فکر کنم همه چی رو گفتم حالا برای اینکه ببینم تو چه سطحی هستین دونه دونه اسم هاتون رو میخونم و شما به من میگید که قبلا تجربه بازی بسکتبال داشتید یا نه
ج: بادم خالی شد با مدل حرف زدنش اون رسما یه بی اعصاب بداخلاق بود برخلاف چهره کیوت و جذابش...*جیمین خدا بهت رحم کنه*...
ی: خب..کیم یوگیوم
+ من هستم استاد
ی: خب بگو بسکتبال بلدی یا نه؟
+ بله استاد بلدم
ی: خوبه بشین...هان شیبی
× من هستم استاد مین...من خب راستش زیاد بلد نیستم
ی: پس اومدی یادبگیری درسته؟
× بله استاد
ی: خوبه بشین...بعدش به ترتیب10 نفر دیگه رو گفت تا رسید به من
ی: پارک جیمین
ج: اروم ایستادم..من هستم
ی: یه ابروشو بالا انداخت خب..؟
ج: من بسکتبال بلدم استاد
ی: خوبه میتونی بشینی****************************
هایی لاولیا..چطورین؟؟❤️
اینم از پارت جدید
امیدوارم دوست داشته باشین💜
BINABASA MO ANG
Grunt teacher
Fanfictionمثه پروانه ای که هیچوقت نمیتونه از قفس شیشه ایش خارج بشه و محدوده به اون محیطی که توش هست و حتی ممکنه طعمه حیوانای اطرفش بشه ...اما جز اون شکارچی که میخواد طعمش بشه و به دستش بمیره...چرا هیچوقت به نور نمیرسه؟ ... + هیونگ متاسفه که نمیتونه کاری برای...