Part 1
آممم قبل شروع بگم:
+جونگکوک
_تهیونگ
-آقای جئون
=خانم جئون
_____________________________________________
جونگکوک با خوشحالی گلی رو که برای تولد مادرش گرفته بود بو کشید
+اومممممم خوشبوعه
+مطمئنم مامان عاشقش میشه
لبخند بزرگی زد و سوار ماشینش شد
ماشینی که خواهرش برای تولد 18 سالگیش خریده بود
قبل از اینکه بخواد حرکت کنه گوشیش زنگ خورد"ناشناس"
پوفی کشید و جواب تماس و داد
+جئون جونگکوک هستم بفرمایید؟
:سلام از اورژانس تماس میگیرم
+اورژانس؟ اتفاقی افتاده؟
:لطفا آروم باشید آقای جئون+من الان ارومم
:یه خانم تو دهه ی 20 تصادف کردن و شما اولین نفر تو تماس هاشون بودین
+چی؟
جونگکوک فقط به یه نفر فکر کرد
"خواهرش":لطفا سریعتر به بیمارستان*****بیاین
جونگکوک دیگه هیچی نفهمید فقط سریع گاز داد و خودشو به بیمارستان رسوند
.
.
.
وقتی که رسید نمیدونست باید چیکار کنه
ترس از دست دادن خواهرش تمام وجود شو گرفته بود+خدای من باید چیکار کنم
تقریبا دیگه داشت گریش میگرفت
:آقا؟
:آقا برین کنار سد معبد نکنیدجونگکوک با چشمای اشکی به دختری که تن پوش سفید داشت نگاه کرد
+ بهم زنگ زدن گفتن یه زن تو دهه ی 20 تصادف کرده، از کجا باید پیداش کنم؟
دختر لبخند اطمینان بخشی زد:لطفا آروم باشید
:فک کنم نیم ساعت پیش یه بیمار تصادفی داشتیم ولی...دختر آهی کشید و به پسر جوون نگاه کرد
:دنبالم بیاین
جونگکوک با استرس دنبالش کرد احساس میکرد قدماش سنگین شده بود و حس بدی داشت!
با دیدن دختر پرستار که روبروی در سردخونه ایستاد تپش قلبش بالا رفت، اب دهنش و قورت داد و وقتی در باز شد بعد از پرستار داخل رفت
:امیدوارم که ایشون بیمارتون نباشه
روپوش سفید و از روی جنازه برداشت و جونگکوک چشماش سیاهی رفت
سعی کرد خودش و کنترل کنه
+نه
+نه اون خواهره من نیست
+نه این جئون مین هی من نیست
+نه توروخدا بگین که این شوخیهپرستار که این حرکات جونگکوک و به عنوان تایید در نظر گرفته بود آهی کشید
:آقا ما سعی کردیم به چند نفر زنگ بزنیم ولی هیچکدوم بر نمیداشتن
:لطفا شما به بزرگترتون زنگ بزنین که مراسم خاک سپاری انجام بشه
جونگکوک چشماشو بست و با خودش فکر کرد تهیونگ توی این شرایطم نمیخواست بیاد؟ نفس عمیقی کشید
مادر پدرش به بوسان رفته بودن باید بهشون زنگ میزد ولی اونام مطمئنا زود نمیرسن
YOU ARE READING
I LOVE MY HUSBAND
RomanceI LOVE MY HUSBAND: جونگکوک بعد از مرگ خواهرش انتظار هر چیزی رو داشت جز اینکه خانوادش بهش بگن باید با خواهر شوهرش یعنی کیم تهیونگ ازدواج کنه.... :فان،رومنس،انگست،درام کاپلز:ویکوک،نامجین، سپ زمان اپ:زود زود اگه کامنت بزارید😂