°گولتو خوردم°

2.7K 375 21
                                    


طبق معمول نامجین بازهم بدون اجازه وارد خونه ی تهکوک شدن و با دیدن اون دو تو بغل هم چشم هاشون قلبی شد
‌"نامجون تهیونگ همیشه انقد کیوت بود؟
'نمیدونم ولی کوک خیلی خوشگله
" 😒
' اوه البته بعد از تو عزیزم~
"بعدا به حسابت میرسم

نامجون که فهمید بازم گند زده آهی کشید و خودش و لعنت کرد
فقط باید جلوی دهانش و می‌گرفت تا دوست پسر زیبا و دوست داشتنیش و عصبی نکنه
(آخی کاپله کیوتی ان😔🤣)
_بازم شما؟

همونطور که گوش های جونگکوکشو گرفته بود غُرید و نامجین یه متر پریدن هوا ولی جین کم نیاورد

"اهِم من رفیقتم پسر
_باید رمز در و عوض کنم هوف

'آه تهیونگ لطفا، دیگه حوصله ی رمز گشایی ندارم

با بیچارگی نالید تهیونگ تا حالا چند بار رمز در و عوض کرده بود؟

_نامجون اون زنگی که کنار درِ پشم نیستا
" خیله خب بابا
' زیاد سخت نگیر پسر........ جونگکوکککککک بیدار شووووو هیونگ اومدهههههه

تهیونگ نگاه ترسناکی به نامجون انداخت چون کوک با باسن نازنینش از تخت پایین افتاد

+اخ
_خدا نکشه شمارو، برید بیرون همین الان
+هیونگ؟
'به نفعتونه زود بیاین بیرون باهاتون کار دارم
.
.
.
هر 3 پسر روبروی هم بودن
تهیونگ به خاطر یه جلسه ی اضطراری به شرکت رفته بود و حالا 3 پسر تنها بودن
" من میرم یه چیزی پیدا کنم بخورم شما بحرفین
نامجون سر تکون داد و رو کرد به جونگکوک

'خب جونگکوک کارت عالی بود پسر، همونطور که بهت گفتم تو روی ته تاثیر داری.... تهیونگ دیگه دارو مصرف نمیکنه و حالشم خوبه تو میتونی بری

جونگکوک خواست دهن باز کنه و بگه که تهیونگ و دوست داره و کسی جز اون و نمیخواد ولی با صدای افتادن چیزی شوک زده به سمت راستش نگاه کرد

تمامِ کائنات و لعنت کرد و خواست سمت تهیونگ بره تا بگه که قطعا دچار سوء تفاهم شده ولی با پس زده شدنش چشماش گرد شد

+تهیونگ...
.
_همش نقشه بود اره؟ این که بهم گفتی درمان بشم و بخشیدیم هم به خاطر این بود که میخواستی بری؟

+محض رضای فاک تهیونگ، معلومه که نه

_من گولتو خوردم جئون تو انتقامتو گرفتی

جونگکوک که توی شوک بود و متوجه رفتن پسر و خشک شدن نامجین نشد
.
.
.
بعد از 2 روز نامجون و جین به مسافرت رفته بودن
ظاهرا پدر نامجون احضارشون کرده

آهی کشید و روی کاناپه خوابید
+کجایی تهیونگ؟
با بدبختی زمزمه کرد و برای بار هزارم به پسر زنگ زد
ولی با شنیدن پیام صوتی ضبط شده که میگفت*مشترک مورد نظر خاموش میباشد*عاه عمیق تری کشید

با زنگ خوردن گوشیش به صفحه نگاه کرد
*پدر*
اب دهانش و قورت داد
احساس کمبود نفس داشت
+آقای جئون؟
-سلام جونگکوک تهیونگ هست؟
+اممم اون خب...
-هر چی زنگ میزنم برنمیداره... به هر حال امشب خونه ی ما مهمونیه و آدم های مهمی قراره بیان روتون حساب کردم ها
+ولی...
-ولی بی ولی هر طور شده بیاید
*بوقققق*
گوشی رو قطع کرد و استرس بیشتری به پسر کوچکتر وارد کرد
این حجم از بدبختی برای یه پسر 18 ساله زیاد نبود؟

الان دیگه واقعا تنها بود.... نه پدر مادر به فکری داشت نه تهیونگی.... هوسوک و یونگی هم که سرشون شلوغه/:

رسما به فاک رفته بود
.
.
.
تهیونگ با اخم به قرارداد نگاه کرد و آهی کشید
_خب این مگه مشکله منه آقای سئو؟
#نه رئیس من فقط کارآموزم آقای جو گفتن بدم به شما
_خوبه میتونی بری
کارآموز سریع از اتاق خارج شد و سمت همکار هاش رفت
&واو مثه اینکه خوب پیش رفته
#ارررره اون شایعه ها همه دروغه آقای کیم اصلا عصبی نبودن
&خیلی عجیبه دفعه ی قبل یجوری حرف می‌زد انگار ارث باباش و خوردم
.
.
.
خود تهیونگ هم باورش نمیشد.... مدتی میشد دارو مصرف نمی‌کرد و خوابش هم منظم شده بود

حتی اگه توی شرایط عصبی هم قرار می‌گرفت میتونست خودشو کنترل کنه

ولی یه حس بدی داشت.... اون واقعا جونگکوک و دوست داشت خیلی خیلی زیاد

"فقط بیخیالش میشم اون فقط یه هرزه ی عوضی بود"
توی ذهنش به خودش تشر زد و بعد از تموم شدن کارش به خونه ی جدیدش رفت

به میس کال هاش نگاه کرد
192 بار زنگ زده؟
مثه اینکه جونگکوک ول کن نبود و این نا خودآگاه باعث لبخندش شد... شاید تازه از حسش مطمئن شده؟

به هر حال تا مدتی میخواست ازش دور باشه، شاید جونگکوک واقعا عاشقش شه(چطوری آخه؟چقد تو خنگی😐)

جونگکوک تماس های پدرش و نادیده گرفت و اون شب و به مهمونی نرفت
اگه بدون تهیونگ میرفت خیلی ضایع تر میشد

ولی نتیجه اش بدتر از اونی شد که فکر می‌کرد...
.
.
.
کامنت نمیزارید؟👀

I LOVE MY HUSBAND Where stories live. Discover now